بیان مرحوم کاشف الغطاء در مورد نسب امیه:

«مرحوم کاشف الغطاء در پاسخ سوالی در این مورد می‌فرماید: پدر امیه و هاشم یکی نبوده زیرا امیه فرزند صلبی عبدشمس نبوده بلکه بچه‌ای بوده که عبدشمس اورا به فرزند خواندگی قبول کرده است، وسپس برای تایید حرف خودش به کلام امیرالمومنین استناد می‌کند.»[6]

مرحوم طباطبائی تعلیقه‌ای بر فرمایش ایشان دارد

از جمله اسرار اهل بیت که نزد علما به ودیعه گذاشته شده این است که بنی امیه از قریش نبودند و در تاویل آیه الم غلبت از اهل بیت وارد شده که منظور از روم بنی امیه هستند و از مولا هم نقل شده که این آیه در مورد ما و معاویه است و سپس سخنی از صاحب کتاب استغاثه می‌آورد.

قبل از این دو بزرگوار مرحوم شیخ[7] عباس قمی به نقل از کامل بهائی، همین مطلب را نقل می‌کند که امیه غلام رومی و از آنِ عبد شمس بود و چون او را زیرک یافت لذا اورا آزاد کرد و سپس به فرزندی خود قبول کرد، به همین جهت گفته اند امیه فرزند عبد شمس و این رسم در بین عرب جاهلیت مرسوم بود

حدیقة الشیعه مقدس اردبیلی در مورد نسب امیه:

«مشهور است که امیه غلام رومی از آن عبد شمس بود و او رومی بود و چون زیرک و فهیم بود عبد شمس اورا آزاد کرد و به فرزندی پذیرفت.» [مرحوم مجلسی هم در ج 33 ص 106 و ج31 بحارالانوار به قضیه نسب بنی امیه اشاره کرده است]

بنابراین بنی امیه ارتباط به عبد شمس ندارندو برفرض این که قصه دو قلو بودن عبدشمس و هاشم ثابت شود ارتباطی بین بنی امیه و عبدشمس نیست و این حرف از قرن 4 مطرح بوده است.

بیان ابن ابی الحدید درمورد اعتقادات بنی امیه:

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید هم اشاره به این مطلب می‌کند ولی بلافاصله مطلب را نفی می‌کند،

«فإن قلت: فما معنى قوله: «ولا الصریح کاللصیق «، وهل کان فی نسب معاویة شبهة لیقول له هذا؟ قلت: کلا إنه لم یقصد ذلک، وإنما أراد الصریح بالاسلام واللصیق فی الاسلام، فالصریح فیه هو من أسلم اعتقادا وإخلاصا، واللصیق فیه من أسلم تحت السیف أو رغبة فی الدنیا، وقد صرح بذلک فقال: «کنتم ممن دخل هذا الدین إما رغبة وإما رهبة «

فإن قلت: فما معنى قوله: «ولبئس الخلف خلفا یتبع سلفا هوى فی نار جهنم «؟ وهل یعاب المسلم بأن سلفه کانوا کفارا، قلت: نعم، إذا تبع آثار سلفه واحتذى حذوهم، وأمیر المؤمنین7 ما عاب معاویة بأن سلفه کفار فقط، بل بکونه متبعا لهم»[8]

(اگر گفته شود که معنای قول (بدترین بازماندگان، کسانی هستند که تابع گذشتگان خود باشند که آن گذشتگان در آتش جهنم هستند) چیست؟ و آیا برای مسلمان عیب است که گذشتگان او کافر باشند؟ [مثلا معاویه پدرش در جهنم باشد] جواب من [ابن ابی الحدید این است که] بله عیب است، در صورتی که بازمانده تابع روش و طریق گذشتگان خود باشد و از آنان پیروی کند و امیرالمومنین معاویه را فقط به خاطر این که پدرانش کافر بودند، سرزنش نکرد بلکه ملامت معاویه به دلیل پیروی معاویه از سلف و پدران خود بود)[9]

بیان عبدالبر در استیعاب در مورد اعتقادات ابوسفیان و بنی امیه:

ابن عبدالبر (متوفی 463) مالکی است و در بین اهل سنت دارای جایگاه و صاحب مولفاتی است، ایشان می‌گوید:

  1. «وفی خبر ابن الزبیر أنه رآه یوم الیرموک قال فکانت الروم إذا ظهرت قال أبو سفیان إیه بنی الأصفر فإذا کشفهم المسلمون قال أبو سفیان * وبنو الأصفر الملوک ملوک الروم * لم یبق منهم مذکور[10]

فحدث به ابن الزبیر أباه لما فتح الله على المسلمین فقال الزبیر قاتله الله یأبى إلا نفاقا أولسنا خیرا له من بنی الأصفر

  1. وذکر ابن المبارک عن مالک ابن مغول عن أبی أبجر قال لما بویع لأبی بکر الصدیق جاء أبو سفیان إلى علی فقال أغلبکم على هذا الأمر أقل بیت فی قریش أما والله لأملأنها خیلا ورجالا إن شئت فقال علی ما زلت عدوا للإسلام وأهله فما ضرّ ذلک الإسلام وأهله شیئا إنا رأینا أبا بکر لها أهلا وهذا الخبر مما رواه عبد الرزاق عن ابن المبارک.
  2. روى عن الحسن أن أبا سفیان دخل على عثمان حین صارت الخلافة الیه فقال قد صارت إلیک بعد تیم وعدی فأدرها کالکرة واجعل أوتادها بنی أمیة فإنما هو الملک ولا أدری ما جنة ولا نار فصاح به عثمان قم عنی فعل الله بک وفعل
  3. وله أخبار من نحو هذا ردیة ذکرها أهل الأخبار لم أذکرها وفی بعضها ما یدل على أنه لم یکن إسلامه سالما ولکن حدیث سعید بن المسیب یدل على صحة إسلامه والله أعلم»[11]
  4. (در خبر ابن زبیر آمده که ابوسفیان در جنگ یرموک شرکت کرد، اگر رومیها پیروز می‌شدند، مسرور می‌شد و دست مریزاد به رومی‌ها می‌گفت و روزی که مسلمانان غالب می‌شدند، ابوسفیان می‌گفت، پادشاه اگر بخواهید فقط پادشاهان روم و این جمله را آهسته می‌گفت، ابن زبیر می‌گوید من این جملات ابوسفیان را هنگامی که جنگ به نفع مسلمانان خاتمه یافت، به پدرم گفتم، زبیر گفت خداوند ابوسفیان را بکشد، او همیشه منافق است، آیا ما از دین رومی‌ها برایش بهتر نیستیم
  5. و ابن مبارک از مالک بن مغول و او از ابی ابجر نقل می‌کند که وقتی با ابوبکر بیعت شد، ابوسفیان نزد امیرالمومنین آمد و گفت: پست ترین خانواده از قریش بر شما در امر خلافت پیروز شد، اما به خداقسم ؛ اگر بخواهی نیروهای سواره و پیاده برای تو آماده می‌کنم، علی7 فرمود:تو همیشه دشمن اسلام و مسلمین بودی.
  6. هنگامی که خلافت به عثمان رسید، ابوسفیان نزد او رفت و گفت: بعد حکومت اولی و دومی نوبت شما رسید و حکومت را مانند توپ به یکدیگر پاس دهید و اساس حکومتت را بر بنی امیه قرار بده چون خلافت پادشاهی است و من اعتقادی به بهشت و دوزخ ندارم، در این هنگام عثمان بر او فریاد کشید و به او گفت: بلند شو که خداوند با تو چه کند
  7. سپس ابن عبدالبر می‌گوید که ابوسفیان اخبارقبیح و ناخوشایند مثل این موارد دارد که اهل اخبار آن را نقل کرده اند ومن آن‌ها را نقل نمی کنم و در بعضی از این اخبار، مواردی یافت می‌شود که دلالت می‌کند بر این که اسلام ابوسفیان صحیح نبود)

پس سفیانی هم از نوادگان ابوسفیان است که طبق روایتی از روم می‌اید و اعتقاداتش این گونه است. جلسات بعد به اعتقادات سفیانی هم اشاره خواهیم کرد.

وآخر دعوا نا أن الحمد لله رب العالمین


[6]. جنة الماوی، کاشف الغطاء، ص 253

[7]. الانوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص28.

[8]. فی شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج15، ص119

[9]. [پدر معاویه که بود؟ درمنابع خود اهل سنت آمده که معاویه 4 پدر داشت هرچند ابوسفیان مشهورشد ولی آیا اهل سنت می پذیرند؟ ]

[10]. ضه، روضة الواعظین ج، الإحتجاج مرسلا مثله بیان سیأتی مثله بزیادة و تغییر فی کتاب الفتن قوله بعث فیه ابن الأصفر‌ای ملک الروم و إنما سمی الروم بنو الأصفر لأن أباهم الأول کان أصفر اللون و هو روم بن عیص بن إسحاق بن إبراهیم، (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، علامه مجلسی، ج‏10، ص131)

[11]. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج 4، ص 1679