مطلب دوم: روایات سفیانی از اختصاصات شیعه و یا فریقین؟

آیا سفیانی و علامیت او ازاختصاصات شیعه است، صراحت فرمایش بعضی از معاصرین همین است که اصلا روایات سفیانی از اختصاصات شیعه است و در کتب دست اول اهل سنت نیامده است و من واقعا از این بزرگوار در شگفتم.

بیان مرحوم صدر در اختصاص روایات سفیانی به منابع شیعی:

«و قد اختصت به المصادر الامامیة، و لیس له فی المصادرالاولی للعامة‌ای اثر…و لعل فیه تعویضاً عن فکرة الدجال الذی اختص به العامة أو کادوا، لمبررات معینة ستأتی الاشارة الیها و الاخبار عنه فی المصادر الامامیة» [4]

سفیانی از اختصاصات منابع شیعی است و در منابع اولیه اهل سنت نیامده است [ایشان، نیامدن روایات سفیانی در کتب عامه را مسلم گرفته و سپس در صدد توجیه این که چرا در کتب اهل سنت از سفیانی بحث نشده، بر می‌آیند و می‌فرمایند] شاید به خاطر این که از دجال مفصل بحث کرده‌اند، لذا دجال جایگزین سفیانی شده است.

حرف اول و دوم ایشان به نظر ما صحیح نیست، کتب دست اول اهل سنت از روایات سفیانی خالی نبوده و از اختصاصات شیعه هم نمی باشد، راجع به جریان یمانی امکان دارد که بعضی چنین نظری را داشته باشند و آن را از اختصاصات شیعه بدانند، ولی روایات سفیانی از مشترکات است و در کتب دست اول اهل سنت آمده است و اما این که فرمودند: جریان دجال از اختصاصات اهل سنت است، این هم درست نیست بلکه در کتب شیعه هم آمده است هرچند به گستردگی روایات اهل سنت نیامده است. پس روایات سفیانی در مصادر اولیه اهل سنت هم آمده و ما به عنوان نمونه و علی سبیل مثال روایتی را نقل می‌کنم که در مسانید آن‌ها آمده است.

بعضی روایات سفیانی در مصادراولیه اهل سنت:

روایت اول:

«حدثنا جریر، عن عبد العزیز بن رفیع، عن عبید الله بن القبطیة قال: دخل الحارث بن أبی ربیعة، وعبد الله بن صفوان على أم سلمة وأنا معها. فسألاها عن الجیش الذی یخسف به، وذلک فی زمان ابن الزبیر فقالت: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: ویعوذ عائذ بالبیت [ فیبعث إلیه ] بعث، فإذا کان ببیداء من الأرض یخسف بهم، فقلنا: یا رسول الله، کیف بمن کان کارها؟ قال: یخسف به معهم ولکنه یبعث یوم القیامة [ على نیته ]، قال أبو جعفر: هی بیداء المدینة»[5]

روایات خسف را ببینید، روایات متعددی که همه مربوط به جریان سفیانی است، به معجم احادیث المهدی4 جلد 4 ص 121، 129 مراجعه کنید.

روایت دوم:

«ابن حماد: حدثنا الولید ورشدین، عن ابن لهیعة، عن أبی قبیل، عن أبی رومان، عن علی رضی الله عنه قال: إذا ظهر أمر السفیانی، لم ینج من ذلک البلاء إلا من صبر على الحصار»[6]

هنگامی که جریان سفیانی روی می‌دهد، ازبلاء وآفتهای او کسی، جز صبرکنندگان بر مشکلات، رهائی نمی یابد.

مگرفتن ابن حماد از کتب دست اول اهل سنت نیست؟ هرچند نزد ما این کتاب ارزشی ندارد.

روایت سوم:

«ابن حماد: حدثنا عبد القدوس، عن ابن عیاش، قال حدثنی بعض أهل العلم، عن محمد بن جعفر، عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال: یکتب السفیانی إلى الذی دخل الکوفة بخیله، بعدما یعرکها عرک الأدیم، یأمره بالسیر إلى الحجاز، فیسیر إلى المدینة فیضع السیف فی قریش، فیقتل منهم ومن الأنصار أربع مائة رجل، ویبقر البطون ویقتل الولدان. ویقتل أخوین من قریش، رجل وأخته یقال لهما محمد وفاطمة، ویصلبهما على باب المسجد بالمدینة»[7]

محمّد بن جعفر از حضرت على بن ابى طالب7 روایت کرده که فرمود: سفیانى مینویسد: براى آن کسى که در کوفه است (فرمانده سواره نظام خود)- بعد از آنکه شهر کوفه را کوبیده باشد- که بطرف حجاز رود، پس بسوى مدینه خواهد رفت و شمشیر کشیده چهار صد نفر از قریش و انصار را میکشد و شکم‏ها را پاره کرده و بچه‏ها را خواهد کشت و یک برادر و خواهر را که نام آنها محمّد و فاطمه است کشته آن‏ها را درب مسجد مدینه بدار میزند..

روش سفیانی و بنی سفیان بسیار خشن و سفاک و بی رحم هستند، در طول تاریخ، بی رحمی های فراوانی از آن‌ها ثبت شده که می‌توان به جریانی که در آندلس اتفاق افتاده اشاره کرد که وقتی، گروهی از مردم بر علیه خلیفه وقت قیام کردند، آن‌ها را دستگیر و روانه زندان نمودند و عید قربان به فرمان خلیفه همه را از زندان بیرون آوردند که یکی از شورشیان فرزند خلیفه بود، خلیفه رو به فرماندهان و امراء خود کردو گفت که روز عید قربان، قربانی مستحب است و من ابتدا پسرم را می‌کشم و شما هرکدام یکی از زندانیان را به جای قربانی در این روز بکشید[8] و یا می‌توان به قضیه حره اشاره کرد، بنده خیلی دلم می‌خواهد که قضیه حره بازگو شود و با قلم روان بیان شود و اگر امکان دارد از این قضیه دردآور فیلم تهیه شود، چون در این قضیه هتک نوامیس های فراوانی صورت گرفته که قلم از گفتن آن شرم دارد، باید مردم بدانند که امروز طرفدار امویین چه کسانی هستند؟ وهابیت، دنباله رو جریان امویین هستند که از بازماندگان آن‌ها به شمار می‌روند، این‌ها ماموریت شان خون ریزی و جنایت و نسل کشی است، بحث های استدلالی راجع به نقض اعتقادات و افکار وهابیت در جای خودش باید بیان شود ولی الان باید به تبیین و بازگو نمودن جنایات این‌ها همت گماشت، باید گفت که در طول تاریخ با روی کارآمدن پس مانده های امویین چه جنایاتی صورت گرفته است، در طائف چه کردند؟ در همین دوران حکومت آل سعود شکم زن های حامله را پاره کردند ودر جاهای دیگر از سرزمین حجاز و دیگر بلاد چه جنایاتی آفریدند وامروزه در بحرین و…چه جنایاتی می‌آفرینند؟ باید این مسائل بازگو شود تا چهره سفیانی شناخته شود، باید عبارت روایت «ویبقر البطون ویقتل الولدان» که در مورد سفیانی آمده روشن گردد.

پس روایات سفیانی از اختصاصات شیعه نیست، و این که بعضی از بزرگواران معاصر، روایات سفیانی را از اختصاصات شیعه می‌دانند از سهو قلم و یا فرصت کم این بزرگوار برای تحقیق بیشتر در این زمینه است.

ادامه بیان مرحوم صدر در مورد سفیانی:

«…و الاخبار عنه فی المصادر الامامیة، و إن کانت کثیرة لا تبلغ بأی حال مقدار اخبار الدجال التی حفلت بهاالمصادر العامة. کما أنها خالیة عن نسبة الاُمور الاعجازیة إلی السفیانی، علی ما سنعرف»[9]

واگر چه، روایات سفیانی در منابع شیعه بسیار است ولی به اندازه روایات دجال در مصادر اهل سنت نمی باشد، همان طوری که در روایات سفیانی امور خارق العاده برای او ذکر نشده است [بر خلاف دجال که در روایات، امور شگفت آور و خارق العاده برای او ذکر شده است، شاید منظورشان از این حرف این باشد که دجال و سفیانی یکی نیست ولی ایشان ظاهرا می‌خواهد به این نتیجه برسد که چون در کتب اهل سنت از دجال سخن به میان آمده و از سفیانی صحبتی نشده است، پس ممکن است سفیانی و دجال یکی باشد ولی این مطلب دور از واقعیت و تحقیق است چون سفیانی و دجال از جهات مختلف باهم فرق دارند] ایشان می‌فرماید:

«…و قد یخطر فی الذهن اتحاد شخصیتی الدجال و السفیانی فی رجل واحدو خاصة بعد التشدد السندی الذی اتخذناه و اسقاط تفاصیل أوصافهما عن الاعتبار و لا یبقی من المتیقن إلا أن کلا الاسمین عنوان لرجل منحرف خارج علی تعالیم الاسلام و مفسد فی مجتمع المسلمین، ففی الامکان انطباقهما علی رجل واحد و حرکة واحدة. و مما یوید ذلک ماعرفناه، من أن التعبیر بالدجال هو المتخذ فی المصادر العامة عادة و التعبیر بالسفیانی هو المتخذ فی المصادر الامامیة، ففی الامکان افتراض آن یکون التعبیران معاً عن رجل واحد، نظرإلیه أصحاب کل مذهب من زاویتهم المذهبیة الخاصة» [10]

وآن چه که تبادر به ذهن می‌کند این است که، شخصیت دجال و سفیانی یکی هستند، خصوصا بعد از رعایت سخت گیری و بررسی سندی که منجر به معتبر ندانستن اوصاف و خصوصیات دجال و سفیانی می‌شود، ظهور این تبادر بیشتر می‌شود. [ یعنی بعد این که ما با بررسی سندی دقیق، خصوصیات (مثلا خروج او از شام، مدت زندگی او 9 ماه، اسم او عثمان و موارد دیگر) دجال و سفیانی را ساقط کرده و رد نمودیم] بنابراین متیقن از دجال و سفیانی [بعد از حذف و الغاء خصوصیات دجال و سفیانی] اصل این دو است که بر مرد منحرف و مفسد در جامعه اسلامی تطبیق دارد، پس ممکن است که دجال و سفیانی بر شخص و حرکت واحدی انطباق داشته باشد. و آن چه که این مطلب را تایید می‌کند، تعبیر به دجال در مصادر اهل سنت و تعبیر به سفیانی در منابع شیعه می‌باشد که می‌تواند هر دو تعبیر ناظر به یکی بودن دجال و سفیانی باشد، از این جهت که هر مذهبی از زاویه خودش به این شخص منحرف نگاه کرده، ونامی براو گذاشته است [اهل سنت از زاویه نگاه خودشان به وی نگاه کرده اند و اسم اورا دجال گذاشته اند و شیعه هم از زاویه نگاه اعتقادی خودش، اسم این شخص منحرف را سفیانی گذاشته است]

استاد: ما تابع نصوص و روایات هستیم و بر همین اساس، حتمیت دجال را نپذیرفتیم هرچند قائل به حتمیت سفیانی شدیم، لذا این گونه انطباق صحیح نمی باشد، البته خود مرحوم صدر هم از این نظر[یکی بودن دجال و سفیانی] بر می‌گردد و آنرا به عنوان یک احتمال مطرح می‌کند.


.[4]تاریخ الغیبة الکبری، سید محمدصدر، ج2، ص517

 

[5]. ابن أبی شیبة: ج 15، ص 43 44 ح‍ 19066/ مسنداحمد، ج 6، ص290/، مسلم: ج 4 ص 2208 ب‍ 52‍ /أبو داود: ج 4 ص 108 ح‍ 4289/ الترمذی: ج 4 ص 407 ب‍ 10 ح‍ 2171 / ابن ماجة: ج 2 ص 1351 ب‍ 30 ح‍ 4065 و…/ معجم أحادیث الإمام المهدی7، معجم ج2، ص 257 – 266

[6]. الفتن، ابن حماد: ص 65 / کنز العمال، ج 11، ص 283، ح‍ 31533 از ابن حماد

[7]. الفتن، ابن حماد، ص 88 / ملاحم ابن طاووس، ص 56، ب‍ 107 ازابن حماد وفیه (.. یأمره بالمسیر.. رجلا وأخته)

[8] . الاعلام، ج3، ص324.

[9]. تاریخ الغیبة الکبری، سید محمدصدر، ج2، ص517

[10]. تاریخ الغیبة الکبری، سید محمدصدر، ج2، ص 523