بنده به هیچ عنوان شاعر نیستم و قواعد شعری را نمی دانم ولی همتم را جمع کردم یه چیزی برای پدر بگم.این شعر طنز را برای پدرم گفتم و به او تقدیم کردم

 

پدر مثل خونه تو این زمونس

قیمت اون گرون تر از یه خونس

پدر کی گفته اهمیت نداره 

هر کی گفته انگار پدر نداره

پدر تلاش و کوشش و وقاره

خونه میاد هروقت،تو دستش باره

پدر همیشه خسته اما خنده 

از روی لبهاش نمیره ، می خنده

پدر همون بابا میشه پسر جون

بابا همون پدر جونه پسرجون

پدر وقتی کلّه ی صبح رفت بیرون

تنگ غروب برمیگرده تو ایوون

پدر همون که صاحب سمنده

سمندشو نمی دهد به بنده