عاشق دلدار جز دلدار می خواهد؟ نخواهد
با خدِ معشوق او گلزار می خواهد؟ نخواهد
غیر راه وصل او یک لحظه می پوید؟ نپوید
راه وصل یار، از هر خار می خواهد؟ نخواهد
مدّعی را در کنار دوست می سازد؟ نسازد
با رقیبان دوست را همکار می خواهد؟ نخواهد
با غم هجر نگار خویش می سازد؟ نسازد
وعده دیدار را یک بار می خواهد؟ نخواهد
دل ز نام غیر او آرام می گیرد؟ نگیرد
سر که سودای تو دارد یار می خواهد؟ نخواهد
بسته موی تو جز ز آن طرّه می گوید؟نگوید
خود رها زان طرّه طرّار می خواهد؟ نخواهد
جز در محبوب کهف دیگری دارد؟ندارد
غیر خاک کوی او دستار می خواهد؟ نخواهد
هر گلی بی یاد یار خویش می بوید؟ نبوید
ساعت دیدن سری هوشیار می خواهد؟ نخواهد
غیر دربانی سگ های تو می نازد ؟ ننازد
"پورکاشف" از تو جز این کار میخواهد؟ نخواهد
دیوان اشعار قائمی/ص 44