کرسی تدریس و جایگاه اساتید معظم در حوزههای علمیه، بیبدیل بوده و تأثیر اصلی را در تربیت هزاران نفر از شاگردان مکتب امام صادق (ع) تا کنون داشته است. به نظر جنابعالی آیا مقام استاد از جهت ارتباط معنوی و علمی با شاگردان در عصر کنونی نسبت به سدههای گذشته تغییر کرده است یا خیر؟
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. در تمامی ادوار به نحو قضیه مهمله، ارتباط معنوی و علمی خاصی بین استاد و محصّل بوده است، حتی امروز. ولی به نظر میرسد این ارتباط نسبت به گذشته رو به کاستی است. منشأ این تغییر میتواند یکی از این دو امر باشد. یک، اشتغال زیاد استاد یا محصل. معمولا برای استاد و محصل امور و اهداف فراوانی تعریف شده و یا خود تعریف کردهاند که حتی اگر در طرفین رغبت هم وجود داشته باشد، مانع ارتباط خاص است. مثلا کثرت تدریس برای اساتید موجب میشود که استاد حتی نتواند پیش یا پس از درس، به پرسشهای شاگردانش پاسخ دهد، به ویژه که بعضی از اساتید که به مراحل عالیه علمی میرسند، بر اشتغالاتشان افزوده میشود. مشکلات مالی و تأمین معاش نیز مانع پیگیری علمی شاگردان از استاد میشود. منشأ دیگر، بیرغبتی است. بیرغبتی استاد و محصل به هر علتی از علل نیز عاملی برای تغییر یادشده است. گاهی بیفایده دانستن این رابطه، سبب بیرغبتی میشود.
به دلایل مختلفی شاهد تغییر ارتباط استاد و شاگرد در حوزههای علمیه هستیم. چه راهکاری برای احیای روابط معنوی و اخلاقی بین اساتید و شاگردان پیشنهاد میکنید؟
بعد از علم به منشأ تغییر، قهراً احیای ارتباط منوط به از بین بردن منشأ خواهد بود و لزوم از بین بردن منشأ با توجه به منافع فراوانی که در ارتباط نهفته است، امری بدیهی به نظر میرسد. وقتی درباره بزرگان علمی و معنوی به مطالعه مینشینیم، میبینیم که تاریخ بزرگان معمولا خالی از ارتباط نیست و بعضا خودشان نیز به اهمیت ارتباط و مؤثر بودن آن در زندگی علمی و معنوی خود تصریح کردهاند. اگر بخواهم در یک کلمه عرض کنم، بزرگانی که ارتباط خاص علمی و معنوی با اساتید خود داشتهاند، در رسیدن به اهداف خود با مشکلات کمتری مواجه شدهاند و بیهدفی و خوف از متعالی نبودن هدف و نرسیدن به آن، دغدغه آنها نبوده است. انتقال تجربیات اساتید به شاگردان از جمله فوایدی است که میتواند بر این ارتباط مترتب شود که البته فواید دیگری نیز از همین انتقال تجربیات حاصل میشود.
به نظر شما در وضعیت کنونی آیا اساتید سطوح عالی روند درست و مناسبی در پیمودن پلههای ترقی طی کردهاند؟ به بیان دیگر، یک استاد از نظر شما باید چه مراحل علمی را طی کند تا بتواند در سطوح عالی حوزه علمیه به عنوان استاد مبرّز به تربیت شاگرد بپردازد؟
یک استاد علمی چه در مرحله سطح عالی، چه در مرحله مقدمات، اگر اموری را پیش از درس، حین درس و پس از درس رعایت کند، موفق خواهد بود. یکی از امور پیش از درس این است که کتابی را که قصد تدریس آن را دارد، دو بار از ابتدا تا انتها مطالعه کند و تمامی نقاط کور متن را برای خود روشن سازد. استاد باید همه اشکالات احتمالی را پیدا و جواب آنها را به دست بیاورد، مطالب را تقسیم منطقی کند و برای هر مطلبی مثالهای واقعی متعدد پیدا کند. استاد باید زودتر جزوه درس را تا پایان بنویسد که در شبهای درسی هیچ گونه دغدغهای درباره جزوه نداشته باشد و وقت خود را صرف تتبع خوب و تفکر عمیق کند تا بتواند حلقههای مفقوده استدلالها، یعنی صغرا، کبرا و نتیجه محذوف را با تتبع و تفکر پیدا کند و استدلال را به صورت کامل درآورد. استاد باید برای هر مطلب، بیانی شفاف و مستدل داشته باشد و در یک کلمه عالم و مدرس و مخلص باشد.
امور مربوط به درس مانند طرح صحیح موضوع بحث، تشویق محصلین به اشکال و استقبال از اشکال در حد امکان، ایجاد روحیه نقادی در محصل، کمگویی و پرمحتواگویی، ارائه جزوه، قانع کردن مستشکل با پاسخ صحیح. در یک کلمه میتوان گفت استاد باید برای محصل درس بگوید.
اما امور مربوط به پس از درس مثل نظارت بر مطالعه و مباحثه محصلان، گرفتن امتحان هر دو هفته یک بار از ابتدای درس و در یک کلمه دلسوز بودن برای محصلین. آخرین نکته هم اینکه استاد باید در تدریس کتب، نظم را رعایت کند؛ یعنی تدریس را از پایههای ابتدایی شروع کند.
طلاب جوانی که در خود استعداد تدریس را احساس میکنند باید چه مراحل علمی را برای اشراف بیشتر و مبرز بودن در رشته تدریس خود طی کنند؟
علاوه بر مطالبی که در جواب سؤال قبل عرض کردم، طلبه طالب تدریس، باید حداقل سه یا چهار پایه از پایه تدریسی خود بالاتر باشد. پیشنهاد میکنم که حوزه علمیه، کارگروهی علمی برای تشخیص صلاحیت مدرسین تشکیل دهد و فقط طلابی که در بررسیهای این کمیته، قبول میشوند، اجازه تدریس پیدا کنند. البته نظر بنده در خصوص تدریس اصول و فقه این است که مدرس این دو باید در مرحله تحصیل خارج فقه و اصول باشد.
چه روش تدریسی را در زمینه فقه و اصول تجربه نمودهاید و برای سایر اساتید توصیه مینمایید؟
تدریس خارج اصول باید واجد این ویژگیها باشد: طرح صحیح موضوع بحث؛ ذکر اقوال مهم با ادله هر یک از اقوال، چنانکه سزاوار است؛ انتخاب یک نظریه با دلیل و رد ادله نظریات دیگر با دلیل؛ تشویق به اشکال و استقبال از اشکال در حد امکان؛ ایجاد روحیه نقادی در محصل؛ انصاف در بحث؛ معرفی کتب مورد استفاده در جلسه بعد؛ اهمیتدادن ویژه به مسائلی که ثمره عملی دارد؛ کمگویی و پرمحتواگویی؛ ارائه جزوه منظم و شفاف؛ موکول کردن انتخاب بعضی از نظریات به محصلین؛ قانع کردن مستشکل با پاسخ صحیح؛ نظارت بر مباحثه محصلین؛ امتحان و به تفکر انداختن محصلین در مسائل فکری.
نظر بنده اجمالا در خارج فقه این است که استاد باید این امور را به صورت مرتب رعایت کند: بیان موضوع همراه با تمامی شقوقات آن؛ مراجعه به ادله اربعه که قهرا قوت در علوم پایه مخصوصا علم اصول را میطلبد؛ بررسی دقیق هر یک از ادله؛ پیاده کردن دقیق مباحث تعادل و تراجیح در صورت تعارض ادله؛ ارائه نظریه و سپس مراجعه تفصیلی به اقوال علماء. قهرا این ترتیب در همه مسائل نیست بلکه بستگی به نوع مسئله دارد. در این روش، کتاب خاصی مد نظر نیست بلکه ابزار مدرس، موضوع و ادله اربعه است. البته بیان تفصیلی این روش که به نظر بنده مؤثرترین روش است، وقتی دیگر میطلبد.
عکس: علیرضا شاطری
منبع : سایت مباحثات