بحث ما راجع به بررسی روایات خراسانی است. در جلسات قبل چند روایت را از لحاظ سندی و دلالی راجع به خراسانی ارزیابی کردیم، اکنون نوبت به استقراء روایات دیگر می رسد.

روایت دیگر: (این روایت را سال گذشته بیان کردیم بنابر این گذرا مرور می کنیم)

[إقبال الأعمال‏] وَجَدْتُ فِی کِتَابِ الْمَلَاحِمِ لِلْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِلَا إِمَامٍ عَادِلٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَخْبِرْنِی بِمَا أَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَیْسَ یَرَى أُمَّةُ مُحَمَّدٍ فَرَجاً أَبَداً مَا دَامَ لِوُلْدِ بَنِی فُلَانٍ مُلْکٌ حَتَّى یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ فَإِذَا انْقَرَضَ مُلْکُهُمْ أَتَاحَ اللَّهُ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتَ یُشِیرُ بِالتُّقَى وَ یَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ لَا یَأْخُذُ فِی حُکْمِهِ الرِّشَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْرِفُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ ثُمَّ یَأْتِینَا الْغَلِیظُ الْقَصَرَةِ ذُو الْخَالِ وَ الشَّامَتَیْنِ الْقَائِدُ الْعَادِلُ الْحَافِظُ لِمَا اسْتُودِعَ یَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مَلَأَهَا الْفُجَّارُ جَوْراً وَ ظُلْماً

سید ابن طاووس در اقبال (ص 599) روایت را از ملاحم بطائنی نقل میکند. روایت، علائم خراسانی را ذکر می کند. هرچند نامی از خراسانی در روایت نیامده است؛ ولی با توجه به عبارت «حَتَّى یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ» منظور انقراض ملک عباسیان به دست خراسانی است. روایت مذکور را مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج52 ص 269) از اقبال و اثبات الهداة (ج3 ص 581) هم از بحار الانوار نقل میکند.

الذریعة آقا بزرگ الطهرانی (ج 22 ص 188) بیش از 20 کتاب به نام ملاحم از شیعه نام میبرد.

یکی از این ملاحم، ملاحم بطائنی است و او کسی جز حسن بن علی بن أبی حمزه بطائنی نمی‌باشد. مرحوم ابن طاووس طبق بیان الذریعه در مورد ملاحم بطائنی میگوید {وهی نسخة عتیقة فی خزانة مشهد الکاظم علیه السلام}

قبلا گفتیم این روایت را ا بن طاووس از بطائنی نقل میکند. آیا نقل سید از همان کتاب بطائنی است؟ آیا سید طریقی به آن کتاب دارد و به اصطلاح وجاده نیست؟ بر فرض قبول موارد مذکور، آیا میتوان به بطائنی اعتماد کرد؟ ما در جلسات قبل بیان کردیم که ایشان قابل اعتماد نیست؛ پس این روایت هم مشکل دارد0

روایتی دیگر:

رُوِیَ عَنْ بَشِیرٍ النَّبَّالِ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) إذَ اسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ رَجُلٌ ثُمَّ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَنْقَى ثِیَابَکَ(چه لباسهای تمیزی) هَذِهِ!! قَالَ هِیَ لِبَاسُ بِلَادِنَا ثُمَّ قَالَ جِئْتُکَ بِهَدِیَّةٍ فَدَخَلَ غُلَامٌ وَ مَعَهُ جِرَابٌ (انبان) فِیهِ ثِیَابٌ فَوَضَعَهُ ثُمَّ تَحَدَّثَ سَاعَةً ثُمَّ قَامَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنْ بَلَغَ الْوَقْتُ وَ صَدَقَ الْوَصْفُ فَهُوَ صَاحِبُ الرَّایَاتِ السُّودِ مِنْ خُرَاسَانَ یَتَقَعْقَعُ ثُمَّ قَالَ لِغُلَامٍ قَائِمٍ عَلَى رَأْسِهِ الْحِقْهُ فَسَلْهُ مَا اسْمُکَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ اللَّهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هُوَ هُوَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ قَالَ بِشْرٌ فَلَمَّا قَدِمَ أَبُو مُسْلِمٍ الکوفه جِئْتُ حَتَّى دَخَلْتُ عَلَیْهِ فَإِذَا هُوَ الرَّجُلُ الَّذِی دَخَلَ عَلَیْنَا

از این روایت استفاده میشود که خراسانی همان ابو مسلم است ودر زمانی آمده وجریانش تمام شده است.

اولین منبع چاپ شده این روایت که الان در دست ماست، دلائل الامامة طبری شیعی [1] است. (ص140) بعد از او اثبات الوصیه مسعودی [2] (ص158) باکمی تفاوت نقل، بعد از او إعلام الوری که همان متن اثبات الوصیه است هر چند مدرک او نوادر الحکمة محمد بن احمد بن یحیی (این کتاب در دسترس ما نیست) میباشد، بعد از او خرائج راوندی (قبر شریفش در صحن حرم مطهر قم است) (ج2 ص 645)، بعد از او مناقب ابن شهر آشوب (ج4 ص 229)، بعد اثبات الهداة حر عاملی (ج3 ص112و120)، بعد بحرانی (ج5 ص293) و بعد بحار (ج47 ص 109و132 و 274) این روایت را در منابع خودمان آورده‌اند، ولی از اهل سنت کسی این روایت را نقل نمی کند.

اما سند روایت:

دلائل الامامة محمد بن جریر الطبری (الشیعی) سلسله سند را اینگونه ذکر می‌کند:

بإسناده آخبرنی آبوالحسین محمد بن هارون عن الحسن بن علی بن فضال، عن عبد الله الکنانی، عن موسى بن بکر، قال: حدثنی بشیر النبال، قال: کنت عند أبی عبد الله

اما محمد بن هارون موسی:

مرحوم خوئی میفرماید نجاشی در مورد ایشان «رحمة الله علیه» گفته است. نکته ای راهم بنده (استاد) اضافه کنم؛ نجاشی در مورد پدرش گفته است: کنت أحضر فی داره مع ابنه أبی جعفر والناس یقرأون علیه [3] (من درس پدرش هارون میرفتم و پسرش هم در درس بود.)

نجاشی گفته هم بحث بودیم آیا هم بحث بودن دلیل بر وثاقت است؟ به نظر ما هم بحث بودن و ترحم نشانه وثاقت نیست. مرحوم خوئی هم این مبنا را قبول ندارد مقدمه معجم رجال مرحوم خوئی ناظر به مقدمه مامقانی (سعه مشرب مامقانی در مورد توثیق افراد و ارا ئه طرق مختلف علاوه بر راههای توثیق مشهور) است. مرحوم مامقانی ترضی و ترحم را اماره حسن و مدح میداند ولی مرحوم خوئی قبول ندارد و ترضی را بر فاسق هم ممکن میدا ند.

بااین حساب محمد بن هارون توثیق ندارد.

وآخر دعوا نا أن الحمد لله رب العالمین


[1]. دو نفر طبری هستند که هردو نامشان محمد بن جریر طبری است. صاحب دلائل الامامه طبری ابن رستم، شیعی است (م قرن 4 ) وصاحب تاریخ طبری(م 310) سنی است به سیر أعلام النبلا ذهبی متعصب در مورد این دو شخص مراجعه کنید که چگونه غیر منصفانه در مورد طبری سنی چندین صفحه بحث دارد؛ ولی در مورد طبری شیعی چند سطر، آن هم همراه با اهانت مینویسد.

[2]. در مورد ایشان بحث است که شیعه یا سنی شافعی است، اگر صاحب مروج الذهب و اثبات الوصیة یکی باشند، نظر حقیر این است که مروج مسعودی سنی شافعی است

[3]. رجال النجاشی ص 439