مسارعین

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درس خارج» ثبت شده است

سید خراسانی (9)

بحث ما در روایات خراسانی است. با نقل دو روایت از مختصر اثبات الرجعة فضل بن شاذان (متوفای 260) به ا ین بحث خاتمه میدهیم. (هر چند سال گذشته راجع به کتاب و روایات مختصر اثبات الرجعة بحث کردیم)

حدثنا محمد بن أ بی عمیر، قال: حدثنا جمیل بن دراج، قال: حدثنا زرارة بن أعین، عن أ بی عبدالله7، قال: ا ستعیذوا بالله من شرالسفیانی و الدجال و غیرهما من أصحاب الفتن… ثم یخرج الجرهمی من بلاد الشام و یخرج القحطانی من بلاد الیمن و لکل واحد مِن هولاء شوکة عظیمة فی ولایتهم و یغلب علی اهلها الظلم و الفتنة منهم فبینا هم کذلک یخرج علیهم السمرقندی من خراسان مع الرایات السود و السفیانی مِن الوادی الیابس مِن أودیة الشام و هو من ولد عتبه ا بن ا بی سفیان و هذا الملعون یُظهر الزهد قبل خروجه…

شاهد در « یخرج علیهم السمرقندی من خراسان مع الرایات السود » است که این روایت را جزء روایات خراسانی قرار میدهد.

بررسی روایت:

اولا: این کتاب وجاده (پیدا شده) است یعنی طریقی به کتاب و مولف نیست و با توجه به فرمایشات آقا بزرگ تهرانی این کتاب غامض است، حال اگر ثابت شود کتاب در دسترس مردم بوده (تا از وجاده بودن خارج شود) و مشکل غامض بودن آن نیز حل شود، روایت مشکل سندی ندارد.

ثانیا: از لحاظ دلالت چگونه قابل تطبیق است، شخص سمرقندی که از خراسان خارج میشود چه کسی است؟ آیا ا بو مسلم خراسانی است یا احتمالات دیگری که در خراسانی داده شده است؟ (البته احتمال سید ابن طاووس به عنوان خراسانی منتفی است)

ثالثا: متن با متون دیگر نمی سازد چون در ادامه روایت این گونه آمده است که یمانی، سفیانی را شکست می دهد و بعد از اینکه سفیانی و پسرش را در رودخانه لو(نام رودخا نه ای) قطعه قطعه می کند، ثم یعیش فی سلطنته فارغا من الاعداء ثلاثین سنة، ثم یفوض الملک بابنه السعید و یأوی مکه و ینتظر ظهور قائمنا7 حتی یتوفی فیبقی ابنه بعد وفاة أبیه فی ملکه و سلطانه قریبا من أربعین سنة و هما یرجعان إلی الدنیا بدعاء قائمنا7

یمانی که در ا ین روایت نقل میشود آن است که 70 سال قبل ظهور میاید و ا ین مساله با روایات دیگر سازگاری ندارد.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سید خراسانی (7)

بحث ما راجع به بررسی روایات خراسانی است. در جلسات قبل چند روایت را از لحاظ سندی و دلالی راجع به خراسانی ارزیابی کردیم، اکنون نوبت به استقراء روایات دیگر می رسد.

روایت دیگر: (این روایت را سال گذشته بیان کردیم بنابر این گذرا مرور می کنیم)

[إقبال الأعمال‏] وَجَدْتُ فِی کِتَابِ الْمَلَاحِمِ لِلْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِلَا إِمَامٍ عَادِلٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَخْبِرْنِی بِمَا أَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَیْسَ یَرَى أُمَّةُ مُحَمَّدٍ فَرَجاً أَبَداً مَا دَامَ لِوُلْدِ بَنِی فُلَانٍ مُلْکٌ حَتَّى یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ فَإِذَا انْقَرَضَ مُلْکُهُمْ أَتَاحَ اللَّهُ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتَ یُشِیرُ بِالتُّقَى وَ یَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ لَا یَأْخُذُ فِی حُکْمِهِ الرِّشَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْرِفُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ ثُمَّ یَأْتِینَا الْغَلِیظُ الْقَصَرَةِ ذُو الْخَالِ وَ الشَّامَتَیْنِ الْقَائِدُ الْعَادِلُ الْحَافِظُ لِمَا اسْتُودِعَ یَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مَلَأَهَا الْفُجَّارُ جَوْراً وَ ظُلْماً

سید ابن طاووس در اقبال (ص 599) روایت را از ملاحم بطائنی نقل میکند. روایت، علائم خراسانی را ذکر می کند. هرچند نامی از خراسانی در روایت نیامده است؛ ولی با توجه به عبارت «حَتَّى یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ» منظور انقراض ملک عباسیان به دست خراسانی است. روایت مذکور را مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج52 ص 269) از اقبال و اثبات الهداة (ج3 ص 581) هم از بحار الانوار نقل میکند.

الذریعة آقا بزرگ الطهرانی (ج 22 ص 188) بیش از 20 کتاب به نام ملاحم از شیعه نام میبرد.

یکی از این ملاحم، ملاحم بطائنی است و او کسی جز حسن بن علی بن أبی حمزه بطائنی نمی‌باشد. مرحوم ابن طاووس طبق بیان الذریعه در مورد ملاحم بطائنی میگوید {وهی نسخة عتیقة فی خزانة مشهد الکاظم علیه السلام}

موافقین ۰ مخالفین ۰

سید خراسانی (6)

سخن راجع به روایات خراسانی است. بحث ما در روایتی است که الغیبه نعمانی (الغیبه نعمانی ص 282 باب 14 ح55 ) به سند خودش از امام صادق7 از امیرالمومنین7 نقل میکند. در جلسه قبل گفتیم این روایت ؛ یکی از دلایل کسانی است که خراسانی را از علائم ظهوردانسته و روایت را جزو روایات خراسانی میدانند.

بررسی سندی روایت:

[الغیبة للنعمانی‏] عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى (علوی) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ (انصاری) عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع

ما در بررسی سندی به إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ، که سند به وی منتهی می‌شود اکتفا میکنیم. علامه حلی از ابن غضائری نقل میکند:

قال ابن الغضائری: لا نعرفه الا بما ینسب إلیه عبد الله بن محمد البلَوى، وینسب إلى أبیه عبید الله بن العلاء عمارة بن زید، وما یسند إلیه (اعتماد نمی‌کند به او) الا الفاسد المتهافت، قال: وأظنه اسما موضوعا على غیر واحد. أقول (علامه حلی): وهذا لا اعتمد على روایته، لوجود طعن هذا الشیخ فیه، مع انی لم اقف له على تعدیل من غیره (کسی را نیافتم که إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ را تعدیل نماید.. ) [1]

جزائری در حاوی نقل میکند:

الرجل مجهول الحال و طعن ابن الغضائری قد عرفت حاله غیر مره (ابراهیم بن عبدالله مجهول حال است هرچند کتاب ابن غضائری را قبول ندارم)

وحید بهبهانی در تعلیقه خود بر منهج المقال از قول سعد بن عبدالله نقل می‌کند:

قال سعد بن عبد الله أدرک الرضا (ع ) ولم یسمع منه فترک لذلک روایته [2]

سعد گوید: ابراهیم بن عبدالله امام رضا7 را درک کرده ولی روایتی ازامام نقل نکرده، به همین جهت روایتش ترک میشود.آری راوی که معاصر امام7 باشد ولی روایتی از امام نقل نکند این راوی مشکل دارد (ریگی در کفشش است.)

موافقین ۰ مخالفین ۰

سید خراسانی (5)

بحث ما راجع به بررسی روایات خراسانی بود. اولین روایت که مطرح کردیم روایت مفصل الغیبة نعمانی (ص 262 باب 14 ح 13) بود که با وجود حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی در سند راویان، روایت از لحاظ سندی مشکل داشت.

اما در مورد دلالت روایت که منطور از خراسانی کیست؟

احتمال اول: منظور از خراسانی، ابو مسلم خراسانی است که مذموم میباشد.مرحوم نمازی به نقل از حدیقه الشیعة بیان میدارد، که مقدس اردبیلی روایتی از امام رضا7 به سند صحیح در مذمت ابو مسلم خراسانی نقل میکند:

ابو مسلم الخراسانی: مذموم. ففی حدیقة الشیعة ط جدید اسلامیة ص 556 بسند صحیح روى عن الرضا صلوات الله وسلامه علیه روایة فی ذمه و أن اسمه (خراسانی) فی صحیفة أعدائهم (دشمنان اهل بیت)، و کذب الإمامَ (تکذیب کرده امام را) مَن یقول: إنه (خراسانی) من الشیعة. و قال علیه السلام: إنه کان شدید العناد علینا و على شیعتنا، فمَن أحبه فقد أبغضنا، و مَن قبل منه فقد ردّ علینا، و مَن مدحه فقد ذمنا. یا بن أبی عمیر من أراد أن یکون من شیعتنا فلیبرأ منه (برائت از خراسانی جوید)، ومن لم یبرأ منه فلیس منا ونحن منه براء فی الدنیا و الآخرة.[1]

مرحوم مجلسی هم روایت امام صادق7 را در این زمینه از کافی شریف نقل می‌کند و سپس این روایت را می پذیرد.

20- کا، [الکافی‏] مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْکَاتِبِ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ کِتَابُ أَبِی مُسْلِمٍ (نامه) فَقَالَ (امام 7) لَیْسَ لِکِتَابِکَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا فَجَعَلْنَا یُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً (با توجه به عکس العمل امام7 اطرافیان شروع به درگوشی گفتن کردند) فقال (امام)‌ای شَیْ‏ءٍ تُسَارُّونَ یَا فَضْلُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَیْسَرُ (آسانتر) مِنْ زَوَالِ مُلْکٍ لَمْ یَنْقَضِ أَجَلُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ حَتَّى بَلَغَ السَّابِعَ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ قُلْتُ فَمَا الْعَلَامَةُ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ یَا فَضْلُ (از جای خود حرکت مکن) حَتَّى یَخْرُجَ السُّفْیَانِیُّ فَإِذَا خَرَجَ السُّفْیَانِیُّ فَأَجِیبُوا إِلَیْنَا یَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ (سفیانی) مِنَ الْمَحْتُوم‏ [2]        

             

مرحوم مجلسی ذیل روایت توضیحاتی دارد. ضمن بحث سندی روایت را موثقه می‌داند و مراد از ابو مسلم مذکور در روایت را، ابو مسلم مروزی میداند. عبارت « فَجَعَلْنَا یُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً » (در گوشی صحبت کردن افراد را یک نوع اعتراض از طرف آنان به کار امام میداند که چرا امام نامه را نمی‌پذیرد؛ بیان « حَتَّى بَلَغَ السَّابِعَ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ » حاکی از این است که 7 نفر ازفرزندان بنی عباس باید روی کار بیایند و بعد از آمدنشان، حکومتشان منقرض شود، در حالی‌که هنوز حکومتشان نیامده بود و بیّن أن ملک هولاء (عباسیان) مقدم علی خروج القائم فکیف یخرج و لم ینقض ملک هولاء وهذا بدء ملکهم و هو (خروج سفیانی ) من المحتوم الذی لا بداء فیه

از این روایت هم استفاده می‌شود که خراسانی مذموم است و اگر مراد از خراسانی ابو مسلم باشد ائمه طاهرین هم نسبت به او نظر مثبتی نداشتند.

موافقین ۰ مخالفین ۰

سید خراسانی (4)

بحث ما درباره بررسی روایات خراسانی از حیث سند ودلالت بود. عمده روایت دراین مبحث، روایت نعمانی بود که ما به تفصیل روایت را خواندیم ومعلوم شد که علائم دیگری هم غیر از خراسانی در این روایت وجود دارد که اگر ما این روایت را به دلیل مشکل سندی کنار بگذاریم مبتلا به اشکالات دیگری می‌شویم مگر اینکه ادله دیگری پیدا کنیم.

اگر ما از آن چند نفرموجود درسند روایت نعمانی اغماض کنیم از حسن بن علی بن ابی حمزه نمی توان اغماض کرد اینک به کلام برخی بزرگان درمورد این شخص اشاره می‌کنیم:

مرحوم کشی تصریح می‌فرماید که او کذاب است، ایشان به نقل از صاحب تفسیر عیاشی نقل می‌کند که ابن فضال نسبت به اوفرموده: کذاب ملعون.

مجددا از برخی از مشایخ خود تعبیر رجل سوء را درمورد اونقل می‌کند.

ابن غضائری: ضعیف فی نفسه.

حال دربرابر این تضعیفات آیا ما توثیقاتی داریم که بتوانیم مشکل را حل کنیم یا بتوانیم خود این تضعیفات را زیر سوال ببریم؟ به عبارتی یا مقتضی را از بین ببریم ویا اینکه آنها را مبتلا به مانع ومعارض نمائیم؟

برخی در هردو جهت وارد بحث شده‌اند، هم مقتضی را زیر سوال برده اندوهم در مقابل ادله‌ای برتوثیقش بیان نموده اند:

موافقین ۰ مخالفین ۰

(12)تفاوت سفیانی و دجال - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

استاد: ما تابع نصوص و روایات هستیم و بر همین اساس، حتمیت دجال را نپذیرفتیم هرچند قائل به حتمیت سفیانی شدیم، لذا این گونه انطباق صحیح نمی باشد، البته خود مرحوم صدر هم از این نظر[یکی بودن دجال و سفیانی] بر می‌گردد و آنرا به عنوان یک احتمال مطرح می‌کند. [ إلا أن هذا لا یکاد یصح…] و جهت آن را فروق واضحه بین دجال و سفیانی در روایات می‌داند که یکی بودن دجال و سفیانی را منتفی می‌کند.ایشان هفت تفاوت را بین این دو جریان ذکر می‌کند که عبارتند از:

تفاوت های سفیانی و دجال:

«یکون الفرق بینهما أوضح و أصرح و التعدد أبین:

اولاً: ان الدجال یفترض فیه طول العمر، دون السفیانی

[راجع به دجال طولانی بودن عمر او فرض شده است بر خلاف سفیانی، حتی اهل سنت قائلند که دجال از زمان پیامبر اکرم (ص) تا کنون زنده است و ما در مقام احتجاج با اهل سنت که منکر طولانی بودن عمر امام زمان4 می‌باشند، (از این اعتقاد آن‌ها) بااهل سنت محاجه می‌کنیم]

ثانیاً: ان الدجال یدعی بابن صائد و السفیانی یدعی بعثمان بن عنبسه.

[دجال و سفیانی هر کدام اسمی جداگانه برای آن‌ها گفته اند]

ثالثاً: ان السفیانی من أولاد أبی سفیان دون الدجال

[سفیانی از نوادگان ابوسفیان است در حالی که دجال چنین نمی باشد]

رابعاً: ان الدجال یدعی الربوبیة، دون السفیانی

[دجال ادعای ربوبت می‌کند ولی

موافقین ۰ مخالفین ۰

(11)سفیانی از اختصاصات شیعه و یا فریقین؟ - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

مطلب دوم: روایات سفیانی از اختصاصات شیعه و یا فریقین؟

آیا سفیانی و علامیت او ازاختصاصات شیعه است، صراحت فرمایش بعضی از معاصرین همین است که اصلا روایات سفیانی از اختصاصات شیعه است و در کتب دست اول اهل سنت نیامده است و من واقعا از این بزرگوار در شگفتم.

بیان مرحوم صدر در اختصاص روایات سفیانی به منابع شیعی:

«و قد اختصت به المصادر الامامیة، و لیس له فی المصادرالاولی للعامة‌ای اثر…و لعل فیه تعویضاً عن فکرة الدجال الذی اختص به العامة أو کادوا، لمبررات معینة ستأتی الاشارة الیها و الاخبار عنه فی المصادر الامامیة» [4]

سفیانی از اختصاصات منابع شیعی است و در منابع اولیه اهل سنت نیامده است [ایشان، نیامدن روایات سفیانی در کتب عامه را مسلم گرفته و سپس در صدد توجیه این که چرا در کتب اهل سنت از سفیانی بحث نشده، بر می‌آیند و می‌فرمایند] شاید به خاطر این که از دجال مفصل بحث کرده‌اند، لذا دجال جایگزین سفیانی شده است.

حرف اول و دوم ایشان به نظر ما صحیح نیست، کتب دست اول اهل سنت از روایات سفیانی خالی نبوده و از اختصاصات شیعه هم نمی باشد، راجع به جریان یمانی امکان دارد که بعضی چنین نظری را داشته باشند و آن را از اختصاصات شیعه بدانند، ولی روایات سفیانی از مشترکات است و در کتب دست اول اهل سنت آمده است و اما این که فرمودند: جریان دجال از اختصاصات اهل سنت است، این هم درست نیست بلکه در کتب شیعه هم آمده است هرچند به گستردگی روایات اهل سنت نیامده است. پس روایات سفیانی

موافقین ۰ مخالفین ۰

(10)حتمیت سفیانی - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

مطلب اول:علامیت وحتمیت سفیانی:

ظاهرا در علامیت و حتمیت سفیانی بحثی نیست، روایات متعددی داریم که ظهور سفیانی را از علائم حتمی ظهور امام می‌داند که فعلا به یک روایت با قطع نظر از سند آن، که در کتاب الغیبة نعمانی آمده، اشاره می‌کنم:

روایت الغیبة نعمانی درحتمیت سفیانی:

«أخْبَرَنَامُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنِ الْفَزَارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَسَارٍ عَنِ الْخَلِیلِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْبَطَائِنِیِّ قَالَ رَافَقْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع مِنْ مَکَّةَ إِلَى الْمَدِینَةِ فَقَالَ یَوْماً لِی لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خَرَجُوا عَلَى بَنِی الْعَبَّاسِ لَسُقِیَتِ الْأَرْضُ دِمَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ السُّفْیَانِیُّ قُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی أَمْرُهُ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ مِنَ الْمَحْتُومِ ثُمَّ أَطْرَقَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ مُلْکُ بَنِی الْعَبَّاسِ مَکْرٌ وَ خَدْعٌ یَذْهَبُ حَتَّى لَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ یَتَجَدَّدُ حَتَّى یُقَالَ مَا مَرَّ بِهِ شَیْ‏ء» [1]

از بطائنى نقل مى‏کند که گفت: با حضرت امام موسى کاظم از مکه تا مدینه همسفر بودم. روزى آن حضرت بمن فرمود: اگر اهل آسمان و زمین‏علیه بنى عباس قیام کنند. بطورى که زمین از خون آنها سیراب شود، مادام که سفیانى خروج نکرده بى‏اثر است. عرضکردم: آقا، آمدن سفیانى حتمى است؟

فرمود: آرى حتمى است. آنگاه سر مبارک را پائین انداخت؛ و بعد سر برداشت و فرمود: دولت بنى عباس بر پایه حیله و نیرنگ قرار گرفته، این دولت طورى از میان خواهد رفت که اثرى از آن باقى نماند. آنگاه دوباره حکومت آنها تجدید مى‏شود بطورى که گوئى آسیبى بآن نرسیده است. [این بحثی است که حکومت عباسیان در آخرالزمان دوباره پا می‌گیرد و یا اشاره به همان فراز نشیبی است که از 132 تا 652 داشته پس بازگشت حکومت عباسیان در زمان ظهورامام اشاره به فراز و نشیب همان دوران است، ظاهرش این است که

موافقین ۰ مخالفین ۰

(9)ریشه و نسب بنی امیه - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

بیان مرحوم کاشف الغطاء در مورد نسب امیه:

«مرحوم کاشف الغطاء در پاسخ سوالی در این مورد می‌فرماید: پدر امیه و هاشم یکی نبوده زیرا امیه فرزند صلبی عبدشمس نبوده بلکه بچه‌ای بوده که عبدشمس اورا به فرزند خواندگی قبول کرده است، وسپس برای تایید حرف خودش به کلام امیرالمومنین استناد می‌کند.»[6]

مرحوم طباطبائی تعلیقه‌ای بر فرمایش ایشان دارد

از جمله اسرار اهل بیت که نزد علما به ودیعه گذاشته شده این است که بنی امیه از قریش نبودند و در تاویل آیه الم غلبت از اهل بیت وارد شده که منظور از روم بنی امیه هستند و از مولا هم نقل شده که این آیه در مورد ما و معاویه است و سپس سخنی از صاحب کتاب استغاثه می‌آورد.

قبل از این دو بزرگوار مرحوم شیخ[7] عباس قمی به نقل از کامل بهائی، همین مطلب را نقل می‌کند که امیه غلام رومی و از آنِ عبد شمس بود و چون او را زیرک یافت لذا اورا آزاد کرد و سپس به فرزندی خود قبول کرد، به همین جهت گفته اند امیه فرزند عبد شمس و این رسم در بین عرب جاهلیت مرسوم بود

حدیقة الشیعه مقدس اردبیلی در مورد نسب امیه:

«مشهور است که امیه غلام رومی از آن عبد شمس بود و او رومی بود و چون زیرک و فهیم بود عبد شمس اورا آزاد کرد و به فرزندی پذیرفت.» [مرحوم مجلسی هم در ج 33 ص 106 و ج31 بحارالانوار به قضیه نسب بنی امیه اشاره کرده است]

بنابراین

موافقین ۰ مخالفین ۰

(8)ریشه و نسب بنی امیه - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

ریشه و نسب امیه

بر فرض این که این جریان واقعیت داشته باشد و عبدشمس برادر هاشم باشد آیا ربطی به بنی امیه دارد؟ آیا بنی امیه قریشی هستند و امیه فرزند عبدشمس است؟ ظاهر مطلب بلکه واقع مطلب این است که هیچ ارتباطی بین عبدشمس و امیه نیست، امیه برده عبدشمس است و فرزند اونیست، این‌ها اساسا رومی بوده و عرب و قرشی نیستند، این مطلب در کتاب های استغاثه (متوفی 352)، الزام النواصب ابن صلاح بحرانی (قرن9) و مرحوم طبری شیعی در کامل بهائی و مرحوم اردبیلی در حدیقة الشیعه و مرحوم مجلسی در دوجای بحارالانوار و مرحوم کاشف الغطاء در جنة المأوی وشیخ عباس قمی در سفینةالبحار و قاضی شهید طباطبائی[که در تبریز به دست منافقین به شهادت رسید] آمده است. پس این مطلب از قرن 3 و 4 تا عصر حاضر قائل داشته که: امویین اصلا عرب نیستند و امیه هم فرزند عبد شمس نمی باشد بلکه برده عبدشمس است که از روم آمده است. اگربه نصی برخورد می‌کنیم که سفیانی نصرانی و در گردنش علامت صلیب وازروم است، چیز عجیبی نیست، زیرا «الشیء یرجع الی اصله»، و یا وقتی برخورد می‌کنیم به روایتی از امیرالمومنین که در مورد سفیانی می‌فرماید: «یخرج ابن آکلة الأکباد من الوادی الیابس، وهو رجل ربعة، وحش الوجه، ضخم الهامة…» چیز تازه‌ای نیست، شما در شرح حال خود ابوسفیان نگاه کنید «کان ربعة دحداحه» اری نسخه با اصل برابر است، سفیانی فرزند همین ابوسفیان است که پدر معاویه و یزید و عتبه است، سفیانی از فرزندان یزید (برادر معاویه) است، ما به حرف های خود آقایان استناد می‌کنیم که سفیانی چه کسی است و اعتقادات و ریشه او چه می‌باشد؟ پس محور دوم راجع به نسب امویین است. مولا امیرالمومنین7 نامه ای[نامه17 نهج البلاغه] برای معاویه می‌نویسد نامه رابه دقت مطالعه کنید.[1]

و حضرت ابوطالب نیز طی اشعاری می‌فرمایند:

قدیماً ابوهم کان عبداً لجدنا          امیة شهلا جاش بها البحر.

موافقین ۰ مخالفین ۰