بنده به هیچ عنوان شاعر نیستم و قواعد شعری را نمی دانم ولی همتم را جمع کردم یه چیزی برای پدر بگم.این شعر طنز را برای پدرم گفتم و به او تقدیم کردم

 

پدر مثل خونه تو این زمونس

قیمت اون گرون تر از یه خونس

پدر کی گفته اهمیت نداره 

هر کی گفته انگار پدر نداره

پدر تلاش و کوشش و وقاره

خونه میاد هروقت،تو دستش باره

پدر همیشه خسته اما خنده 

از روی لبهاش نمیره ، می خنده

پدر همون بابا میشه پسر جون

بابا همون پدر جونه پسرجون

پدر وقتی کلّه ی صبح رفت بیرون

تنگ غروب برمیگرده تو ایوون

پدر همون که صاحب سمنده

سمندشو نمی دهد به بنده

 

پدر همیشه آخرو میبینه

آخر مطلبو پدر میبینه

پدر اگه یه خورده خسته باشه

کوچه سروصداش باس یسته باشه

پدر یه دسته گل توی گلدونه 

دستهی گل مثل پدر میمونه

پدر برای توفیق بچه هاش

جونشو میزاره تو کف دو دستاش

.

.

.

پدر فدای اون همه غیرتت

فدای ماشین گرون قیمتت

پدر همیشه پیشتم یه وقتی

هستم برای مشکلات نقدی

.

.

پدر جونم اینو بدون خلاصه

دلم بی تو هرجا باشم می ماسه

پدر تَهِ مردونگی یک کلام

عند تموم خوبی هاست والسلام

15/9/87