علامت سفیانی در روایات:

«…ویظهر السفیانی ومن معه حتى لا یکون له همة إلا آل محمد وشیعتهم فیبعث بعثا إلى الکوفة، فیصاب بأناس من شیعة آل محمد بالکوفة قتلا وصلبا، وتقبل رایة من خراسان حتى تنزل ساحل دجلة. یخرج رجل من الموالی ضعیف ومن تبعه فیصاب بظهر الکوفة. ویبعث بعثا إلى المدینة فیقتل بها رجلا ویهرب المهدی والمنصور منها، ویؤخذ آل محمد صغیرهم وکبیرهم لا یترک منهم أحد إلا حبس ویخرج الجیش فی طلب الرجلین ویخرج المهدی منها على سنة موسى خائفا یترقب حتى یقدم مکة. ویقبل الجیش حتى إذا نزلوا البیداء وهو جیش الهملات (الهلال) خسف بهم فلا یفلت منهم إلا مخبر، فیقوم القائم بین الرکن والمقام فیصلی… [5]»

(سفیانى و پیروانش خروج میکنند و قصدى جز کشتن و آزار اولاد پیغمبر و شیعیان آنها ندارد او یک لشکر به کوفه میفرستد، و جمعى از شیعیان آنجا را میکشد و گروهى را به دار میزند، و لشکرى از خراسان آمده در ساحل شط دجله فرود مى‏آیند. مرد ضعیفى از شیعیان با طرفدارانش براى مقابله با سفیانى به بیرون کوفه میرود و مغلوب میگردد، سپس سفیانى لشکر دیگرى به مدینه میفرستد مردى در آنجا کشته مى‏شود و مهدى و منصور فرار میکنند سفیانى هم بزرگ و کوچک سادات و ذریه پیغمبر را گرفته و حبس میکند. آنگاه لشکرى براى پیدا کردن مهدى و منصور از مدینه بیرون میرود. مهدى همچون موسى بن عمران (که هراسان از مصر خارج شد) هراسان و نگران از مدینه بیرون میرود، و بدین گونه وارد مکه مى‏شود. لشکر اعزامى هم به دنبال وى مى‏آیند، ولى وقتى به بیابان مکه و مدینه میرسند، به زمین فرو میروند و جز یک نفر که خبر آنها را میبرد باقى نمى ‏ماند.

سفیانی سرلوحه برنامه اش کشتار آل محمد وشیعه آل محمد است، هدف اصلی سفیانی شیعه است و کاری به یهود و مسیحیت ندارد چون خودش نصرانی است و از طرف آن‌ها حمایت می‌شود، سفیانی فقط با شیعه درگیر می‌شود چون می‌داند که اسلام ناب محمدی همان شیعه و تشیع است و آن چیزی که جلوی آنها را گرفته همین تشیع است. این‌ها وقتی احساس می‌کنند که دیگر کاری از پیش نمی برند سفیانی را فرستاده و او نسل کشی را به راه می‌اندازد. (شبیه جریان بحرین امروز)

آیا قضیه سفیانی جدید است؟ کتاب الغارات را ببینید واقعا این کتاب را مطالعه کنید، مولف کتاب، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود الثقفی می‌باشد، ایشان نوه برادری شهید مختار ثقفی و از اکابر علمای قرن سوم است که در کوفه متولد شد وسپس به اصفهان رفت و در 382 [یک سال بعد از مرحوم صدوق] وفات کرد. قبلا هم اشاره کرده ام که این آقا به قدری با شخصیت و عالم بود که حوزه قم از او در خواست آمدن به قم برای برپائی کرسی درس و حدیث را نمود، رجال نجاشی بیان صاحب کتاب الغارات [ابراهیم بن محمد] را نقل می‌کند که: من کتاب غارات در مورد امیر المومنین نوشته ام، بنابراین می‌خواهم جائی بروم که دشمنی بسیار نسبت به امیر المومنین دارند تا در آن جا تبلیغ امیرالمومنین کنم و مردم را عوض کنم، [ به او] گفتند [که چنین مکانی] اصفهان است. ایشان به اصفهان رفت و منشاء برکات بسیاری شد وآن جا را تغییر داد که یکی از جهات تغییر اصفهان [به تشیع] به سبب ایشان بود. [6] [ تشیع اصفهان رهین چند نفر است، صاحب بن عباد و ابراهیم بن محمد ثقفی و…]

در کتاب الغارات در دو جا، نامه سری که معاویه به فرمانده جلادی و سرجوخه های اعدام خود (سفیان بن عوف غامدی) نوشت و دستوراتی به وی داده است، آمده است:

«…حدثه عن سفیان بن عوف الغامدی قال: دعانی معاویة فقال: إنی باعثک فی جیش کثیف [ ذی أداة وجلادة] فالزم لی جانب الفرات حتى تمر بهیت فتقطعها، فإن وجدت بها جندا فأغر علیهم وإلا فامض حتى تغیر على الأنبار، فإن لم تجد بها جندا فامض حتى تغیر على المدائن ثم أقبل إلی، واتق أن تقرب الکوفة، واعلم أنک إن أغرت على [ أهل ] الأنبار وأهل المدائن فکأنک أغرت على الکوفة، إن هذه الغارات یا سفیان على أهل العراق ترهب قلوبهم وتجرئکل من کان له فینا هوى [ منهم ] ویرى فراقهم، وتدعو إلینا کل من کان یخاف الدوائر، وخرب کل ما مررت به [ من القرى]، واقتل کل من لقیت ممن لیس هو على رأیک، واحرب الأموال، فإنه شبیه بالقتل وهو أوجع للقلوب. قال: فخرجت من عنده فعسکرت وقام معاویة فی الناس [ خطیبا] فحمد الله وأثنى علیه ثم قال: أما بعد أیها الناس فانتدبوا مع سفیان بن عوف فإنه وجه عظیم فیه أجر عظیم سریعة فیه أوبتکم إن شاء الله، ثم نزل [7]»

(سفیان بن عوف غامدی می‌گوید که معاویه به من گفت: که من ترا با سپاه و تجهیزات کامل نظامی می‌فرستم…وقتی به عراق رسیدی روستاها را بر سر مردم خراب کن، و هر کسی که بر رأی تو نیست بکش…) [در عراق کسی که طرفدار سفیانی و اموی نباشد، طرفدار امیر المومنین است پس منظور این است که شیعه را بکش و اموالشان را غارت کن، بالاخره این که که شیعه حق هستی ندارد.]

عبارت الغارات «واقتل کل من لقیت ممن لیس هو على رأیک، واحرب الأموال…» را با عبارت عیاشی «ویظهر السفیانی ومن معه حتى لا یکون له همة إلا آل محمد6…» مقایسه کنید، چنین می‌رساند که سفیانی یک جریان ممتد و دنباله دار است لذا امام صادق می‌فرماید:

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَ إِنَّا وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ أَهْلُ بَیْتَیْنِ تَعَادَیْنَا فِی اللَّهِ قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ قَالُوا کَذَبَ اللَّهُ قَاتَلَ أَبُو سُفْیَانَ رَسُولَ اللَّهِ6 وَ قَاتَلَ مُعَاوِیَةُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ7 وَ قَاتَلَ یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ7 وَ السُّفْیَانِیُّ یُقَاتِلُ الْقَائِمَ4[8]»‏

(ما و اولاد ابوسفیان دو خانواده هستیم که در باره خدا با هم کشمکش داریم ما میگوئیم: خدا راست گفته ولى آنها میگویند: خدا دروغ گفته است ابو سفیان با پیغمبر و معاویه با على بن ابى طالب و یزید با حسین بن على به نزاع و جنگ برخاستند و سفیانى هم با قائم ما میجنگد)

صاحب کتاب الغارات در جای دیگر از کتاب خود، دستور معاویه به بسربن ارطاة را نقل می‌کند:

«… قال: خرج عدی بن حاتم وجریر بن عبد الله البجلی وحنظلة الکاتب من الکوفة إلى قرقیسیاء قالوا: لا نقیم ببلدة یعاب فیها عثمان. ولحق بمعاویة من أصحاب علی7 ابن العشبة ووائل بن حجر الحضرمی، وخبره فی قصة بسر بن أبی أرطاة لعنه الله. عن بکر بن عیسى قال: لما بلغ معاویة تفرق أصحاب علی7 وتخاذلهم و ترکهم إیاه، وأنه بلغ من أمرهم انه یندبهم إلى السواد فیأبون أرسل بسر بن أرطاة إلى المدینة فی جیش من أهل الشام، فسار حتى قدمهم فدعى الناس إلى البیعة فأجابوه وحرق بها دورا من دور الأنصار وغیرهم من شیعة علی ثم سار إلى مکة ثم توجه إلى الیمن لا یمر بقوم یرى أن لهم لعلی رأیا إلا قتلهم واستباح أموالهم، وبلغ ذلک علیا7 فقام وخطب وحمد الله وأثنى علیه وصلى على النبی6 وذکر مسیر بسر بن أرطاة لعنه الله إلى الیمن، وذکر تخاذل أصحابه وترکهم الحق والبلیة التی دخلت علیهم وقال: لو تطیعونی فی الحق کما یطیع عدوکم صاحبهم فی الباطل ما ظهروا علیکم. وقد کان الناس کرهوا علیا ودخلهم الشک والفتنة ورکنوا إلى الدنیا وقل مناصحوه، فکان أهل البصرة على خلافه والبغض له، وجل أهل الکوفة وقراؤهم، وأهل الشام وقریش کلها [9]»

(هنگامی که به معاویه خبر رسید که یاران علی7 متفرق شده‌اند… به بسر بن ارطاة دستور هجوم به مدینه را داد و بسر بن ارطاة، خانه های انصار و غیر انصار از شیعه علی را آتش زد، وسپس به سوی مکه و بعد به طرف یمن متوجه شد، بسربن ارطاة در مسیرش، هرکسی را که طرفدار علی می‌دید می‌کشت و اموالش را غارت می‌نمود، این شجره ملعونه و طرفدارانشان همیشه بر علیه شیعه بودند، حساب این‌ها از اهل سنت جدا است، این‌ها به تعبیر حضرت، درنده خو و وحشی (وحش الوجه) هستند، وقتی این خبر به مولا علی7 رسید، بلند شد و خطبه خواند و حمد خدا کرد و…)


[5]. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 64، ح‍ 117، عن جابر الجعفی عن أبی جعفر علیه السلام یقول: / الغیبة نعمانی، ص 279، ب‍ 14، ح‍ 67 / بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، علامه مجلسی، ج‏52، ص، 223

[6]. رجال النجاشی، النجاشی، ص 16 – 18 / ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود الثقفی أصله کوفی، وسعید بن مسعود أخو أبی عبید بن مسعود عم المختار وولاه أمیر المؤمنین علیه السلام المدائن، وهو الذی لجأ إلیه الحسن علیه السلام یوم ساباط. انتقل أبو إسحاق هذا إلی أصفهان وأقام بها، وکان زیدیا أولا ثم انتقل إلینا ویقال: إن جماعة من القمیین کأحمد بن محمد بن خالد وفدوا إلیه وسألوه الانتقال إلی قم، فأبی، وکان سبب خروجه من الکوفة أنه عمل کتاب المعرفة، وفیه المناقب المشهورة والمثالب، فاستعظمه الکوفیون وأشاروا علیه بأن یترکه و لا یخرجه، فقال:‌ای البلاد أبعد من الشیعة فقالوا: أصفهان، فحلف لا أروی هذا الکتاب إلا بها فانتقل إلیها ورواه بها ثقة منه بصحة ما رواه فیه. وله مصنفات کثیرة… ومات إبراهیم بن محمد الثقفی سنة ثلاث وثمانین ومائتین,

[7]. الغارات، إبراهیم بن محمد الثقفی، ج 2، ص 464 – 467

[8]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، علامه مجلسی، ج‏52، ص0 19، باب 25

[9]. الغارات، إبراهیم بن محمد الثقفی، ج 2، ص 553 – 554