موضوع اول:عناوین دجال و سفیانی:

آیا سفیانی همان دجال است و یا هر کدام عنوانی مستقل و جداگانه هستند؟ بعضی تلاش کرده که ثابت کنند، سفیانی و دجال یکی هستند، ما در جلسه قبل در این زمینه مقداری بحث کردیم و گفتیم که این دو متفاوت هستند، لذا ادعای یکی بودن این دو نیاز به دلیل دارد که مدعی نمی تواند دلیلی بر این مدعا ارائه کند، خصوصا با توجه به این که طبق روایات، سفیانی از علائم حتمی است ولی دجال مورد اختلاف است که آیا جزء علائم ظهور امام4 می‌باشد؟ حتی در بعضی از نصوص و کلمات آمده که دجال بعد از ظهور امام زمان خروج می‌کند که طبق این بیان دیگر جزء علامات هم نمی باشد. فعلا از این بحث می‌گذریم و إن شاء الله در آینده در صورت فرصت، بیشتر به این مساله می‌پردازیم.

موضوع دوم: روایات سفیانی از اختصاصات شیعه است؟

آیابحث سفیانی و روایات آن از اختصاصات شیعه است و یا فریقین آنرا نقل می‌کنند؟ بعضی از معاصرین مدعی شده اند که روایات سفیانی در منابع اولیه اهل سنت نیامده است و بحث از سفیانی و روایات اواز اختصاصات شیعه و مختص مصادر شیعه است، ولی واقع مطلب غیر از این است و حتی عبارات خود فاضل معاصر بر خلاف ادعای خودشان است، ایشان گاهی مطالبی راجع به سفیانی ذکرکرده ومی فرمایند که مورد قبول فریقین است، اگر بحث راجع به سفیانی در منابع اهل سنت نیامده باشد! مورد قبول فریقین چه معنائی دارد؟ مگر این که بگوییم منظور ایشان منابع اولیه می‌باشد، هرچند بحث از سفیانی و روایات او در منابع اولیه و دست اول اهل سنت هم وجوددارد، آیا مصنف عبدالرزاق (م.211)، مصنف ابن ابی شبیه ]استاد بخاری[ (م.235)، ابن حماد (م.228) منابع دست اول نیست؟ پس ادعای این بزرگوار، شاید سهو قلم بوده است.

موضوع سوم: آیا سفیانی یک نفراست ویا متعدد است؟

آیا سفیانی یک نفر است که ازعلامات ظهورامام زمان باشد؟ آیا فاصله ظهور او تا ظهور امام به اندازه حمل و بارداری یک زن است؟ (در بعضی از روایات نه ماه ودر بعضی روایات دیگر هشت ماه ذکر شده است.) اگر نظر به این روایات داشته باشیم، سفیانی هنوز نیامده است ولی از روایات شواذ (که معمولا ابن حماد نقل می‌کند و شاید نقل روایات شاذ، یکی از دلایل زیر سوال رفتن کتاب فتن ابن حماد باشد که گفته اند در این کتاب موضوعات زیاداست) برمی آید که ما چند سفیانی داریم.

ما در جلد دوم معجم احادیث الامام المهدی صفحه 249 به این مطلب اشاره کرده و روایاتی را نقل کرده ایم[البته تعبیر روایت مسامحه است، چون ارطاة و دیگران که نقل کرده اندبه پیامبر اسناد نداده‌اند، لذا از این نصوص تعبیر به اثر می‌شود نه روایت]