مرحوم علامه ذیل آیه 210 بقره، بحثی را مطرح میکنند و میفرمایند که بعضی آیاتی که وارد شده است، گاهی روایاتی ذیل این ها آمده است که آیه را تفسیر میکند به رجعت. یا قیامت. یا ظهور.

لذا مفسرین چون روایات متعدد وارد شده است، بعضی در اینجا روایات را متعارض دیده اند و بعضی را انتخاب کرده اند و بعضی را طرد کرده اند. بعضی متوقف شدهاند.

نظرات مختلفی پیش آمده است. ایشان میفرمایند شاید این روایات بیش از 500 روایت باشد. نمیشود طرح کرد. گاهی آنقدر از جهت سندی قوی است که نمیشود طرد کرد. پس راهی که میماند چیست؟ هرچند آنهایی که توقف کردند بهتر است از کسانی که طرح کرده اند.در این مسئله یک حقیقت واحده ای در کار است که وجه جمع بین این روایات است. یعنی آنچه در قیامت و ظهور و رجعت اتفاق می افتد یک حقیقت واحده ای است که آن حقیقت واحده میتواند تفسیر این آیات باشد که وقتی آنجا بیان میکند که این آیه ناظر به قیامت است را رجعت است یا ظهور است، میشود تفیسر واحدی از هر هس باشد. ایشان میفرمایند آن حقیقت واحده ای که هر سه اینها را در بردارد، ظهور توحید است. ایام الله ثلاثة. یکی یوم ظهور است. یکی یوم کره. و یکی یوم قیامت. تعبیر عظیم است. یوم یک بیان دارد در روایت و لیل یک بیان دارد. ایام الله، یعن یجایی که روز است و آشکار است سه روز است. کره همان رجعت است. یوم القیامة هم روز سوم است. در این سه روز یک حقیقت واحده ای به عنوان یوم اطلاق شده است.

ایام الله ثلاثة، یک کد است. ←معلوم میشود که یک حقیقت واحده ای درشان هست که این سه را متربط میکند. ارتباط این سه حقیقت با آن رویاتی که میفرماید این آیه راجع به ظهور است یا رجعت است یا قیامت است ،معلوم میشود که حقیقت یوم درش مطرح است. یوم بودن و ظهور داشتن و آشکارشدن است. آن حقیقتی که در آیات و روایات وارد شده است، آنجا روز ظهور توحید است. در قیامت قطعا توحید بارز است. بروز توحید است. نه ایجاد توحید. یعنی توحید و حقیقت وحدانیت حضرت حق، در تمام ایام الهی، از مبدئیت عالم تا منتها و معاد حقیقت توحید در کار است و غیر از خداوند موثری در کار نیست. در آن روز آشکار میشود که خداوند در کار است. نه اینکه در آن روز خداوند در کار باشد و در ایام دیگر در کار نباشد. هو القاهر برای همه آشکار میشود. تقطعت بهم الاسباب برای همه آشکار میشود. وقتی عذاب را میبینند، تقطع اسباب ایجاد میشود. اتکاء بر اسباب و توجه به اسباب برداشته میشود. دیگر کسی در آن روز خورشید را تابان نمیبیند. نور را از خورشید نمیبیند. زمین را بر پایه یک سری عللی که قبلا میدید استوار بودنش را نمیبیند. رسوخ کوه ها را بر اساس آ«چه تا حالا میدیده نمیبیند. لذا سیرت الجبال و کانت سرابا. سرابیت دیده میشود. اگر بحار فجر و سجرت، دکدک الجبال، تمام حقایقی که در روز قیامت برای عالم اتفاق می افتد، حقیقت این اتفاق در بروز و ظهوری است که ددر موثر بودن و ارتباط با خدا ایجاد میشود. یعنی تمام سلسله علل ، حاجب بودنشان برداشته میشود. نه اینکه در آن روز عالم ویران میشود. مرحوم علامه میفرمایند. اینکه میفرماید در قیامت همه عالم دک میشود تمام عالم، همه عالم مندک میشود، همه عالم دک میشود و کوه ها نسف میشوند. مثل پنبه زده ویران میشوند. این تعبیری که در قرآن کریم نسبت به حقایق اشیاء شده است تعبیر بلندش همان سیرت الجبال و کانت سرابا. سراب بودن وجه عالم روشن میشود. آنچه ما عالم مدیدیدم، نه اینکه نیست.، این تعین ها مانع دیدن اطلاق بودند. آنجا تعین ها ،حاجب از دیدن اطلاق نیستند. یعنی برای هر کسی که از این عالم خارج میشود، مرگ برای او فرا میرسد، قیامت او، مرتبه ای اش محقق شده است. لذا تمامیت سببیت ها محقق شده است. مثل له ماله و وله و تمام آنچه برای او در عالم بوده است تمثل پیدا میکند و مبیند که کمک برای او نیستند. درلحظه مرگ مرتبه ای از سببیت ها روشن میشود. اینکه در نگاه او عالم ویران میشود، آیا در خارج از وجود  او هم اثری گذاشته است؟ بقیه در عالم بوده اند و زندگی شان ادامه پیدا کرده است.

همه آن تعینات باقی بوده است. اما برای کسی که رفته است، همه عالم تمام شده است و سراب بودنش آشکار شده است. دیگر برای او تحققی باقی نمانده است. این نگاه در قیامت برای همه محقق میشود و بعد هم معلوم نیست این نسل بشر، آخرین نسل بشر باشد. فیض الهی بقا دارد. این گونه نیست که این نسل بشر آخرین انسان هایی باشد... این بحث احتمالی است. روایاتی که وارد شده است در این بحث خودشان جای بحث دارند. اما اینکه این نسل بشر هم قیامتش قیام بکند برای همه، با قیام کردن قیامت این نسل، این عالم ویران بشود، دلیلی برایش نیست. چون فیض خداوند ادامه دارد و پایان ندارد. معلوم نیست که این هم اولین نسلی باشد که به این موطن رسیده باشد. پس دقت در این بحث که در قیامت حقیقتی که محقق میشود، در نگاه انسانهاست که توحید در وجودشان متجلی میشود. و این تجلی توحید، سراب بودن وجه تمام عالم آشکار مشیود. سراب بودن که آشکار شد، دیگر سلسله علل حاجب نمیشود. نه اینکه معدوم میشود. خود خداوند موجد سلسله علل است. مهلکش نیست. اما ما سلسله عالم برایمان حاجب است. آب ما را سیراب میکند. اما وقتی ابراهیم خلیل میفرماید یطعمنی و یسقین. آب را سیراب کننده نمیبیند اما از آب استفاده میکند. توجه به هر دو اینها سخت است. وقتی بیمار میشود سراغ طبیب میرود، اما شفا دهنده نمبیند. حاجب نمیشوند سلسله علل. در قیامت آن چنان ظهور توحید شدید است که تمام سلسله علل که در کار بودند، در عین اینکه هالک نیستند و منفی نیستند، در عین حال سلسله علل حاجب نیستند. مثل این میماند که کسی دستی را که دارد مینویسد اسناد بدهد به قلم، چقدر بقیه نگاه این را کوتاه میبینند؟ با اینکه حتما در کار است. اما اسناد اگر بدهند که این قلم دارد مینویسد، چقدر این نگاه قاصر و کوتاه است. اگر بگویند دست دارد مینویسد چقدر قاصر است. اگر گفتی جان دارد مینویسد چقدر این نسبت صحیح تر است؟ در این نگاه قلم دیده نمیشود. نگاهی که بر قلم قاصر باشد یا بر دست، خیلی کوتاه است نسبت به نگاهی که این جان را نویسنده میبیند.

اگر در قیامت میفرماید لا فیها شمس و لا قمر. اگر مندک میشود سلسله اسباب ،به خاطر این است که حقیقت وجود ربطی اینها، و اینکه ذاتشان فقیر است، این فقر ذاتی شان آشکار میشود. نه اینکه در آن روز ملک مخصوص خداست. د رهمه ایام برای خداست. لمن الملک الیوم. این یوم به لحاظ ظهور است که در آن روز هیچ نفس و جانی قدرت بروز اینکه برای غیر خداست را ندارد. اگر نسبت میداد ملک را به دیگری، مثل زمانی بود که نوشتن را به قلم یا به دست نسبت دهد.


استاد عابدینی - دوره فشرده مهدویت - خرداد 1393