معرف الوجود شرح الاسم                  ***             و لیس بالحد و لا بالرسم


تعریف وجود ، شرح اسم است نه حد است و نه رسم است

شرح : اولین مبحث از مباحث وجود مبحث بداهت وجود است . این مبحث بدان جهت بر همه مباحث دیگر مقدم ذکر شده که موضوع فلسفه أولی " موجود " است و چنانکه می دانیم اولین مطلبی که در هر علم باید دانسته شود این است که موضوع آن علم چیست و آن علم در اطراف چه چیزی بحث می کند ، و چون موضوع فلسفه کلی " موجود " است پس باید بدانیم معنی وجود چیست و تعریف آن کدام است ،

فرضا شناختن موضوع علم ضروری نباشد ، شناختن موضوعات مسائل ضروری است و الا آن مسائل برای دانشجو مفهوم روشنی نخواهد داشت ، اینست که علاوه بر اینکه در اول هر علم موضوع آن علم بطور صحیح تعریف می شود ، در اول هر مسئله نیز موضوع آن مسئله اگر قبلا تعریف نشده باشد تعریف می شود .


ولی این در صورتی است که موضوع علم یا موضوع مسئله بدیهی نباشد ، نظری باشد ، اگر بدیهی باشد مستغنی از تعریف است . مفهوم " وجود " و " موجود " بدیهی است ، یعنی هر کسی ، از آنها تصور روشن و واضحی دارد . حتی اینکه مفهوم وجود بدیهی است نیز بدیهی است . در بدیهیات نباید استدلال کرد ، به تذکر باید قناعت نمود . هر کس به ذهن خویش مراجعه کند ، می بیند تصور بسیار روشنی از وجود یا هستی دارد .


می داند که وقتی که می گوید : " الف هست " یا " الف نیست " تصور صد در صد روشن و واضحی از هستی و نیستی دارد ، نیازی ندارد معنی " هست " و " نیست " را برایش توضیح دهند . حتی یک کودک که مقدار اندکی تصورات در خزانه ذهن خود دارد و تازه قدرت یافته است درباره اشیاء قضاوت کند ، مفهوم هستی و نیستی بروشنی در ذهنش نقش بسته است . مثلا وقتی که درباره فلان اسباب بازیش می گوید : " اینجا هست " ، " آنجا نیست " مفهوم هستی و نیستی را به روشنی در ذهن خویش می یابد ( 1 ) .



برخی متکلمین خواسته اند " وجود " را تعریف کنند مثلا گفته اند : " وجود یعنی ثبوت ذات و موجود یعنی ثابت الذات ) . ) آنچه آنها به نام تعریف وجود ذکر کرده اند ، شرح لفظ و شرح اسم است ، یعنی لفظی بجای لفظی دیگر بکار رفته است . مثل اینست که در مقام تعریف " ماکیان " بگوییم : " مرغ خانگی " . بدیهی است که ما ماهیت آن حیوان را تعریف نکرده ایم ، فقط با استفاده از آشنایی مخاطب به اینکه لفظ مرغ خانگی ، اسم آن حیوان معهود است لفظ " ماکیان " را تفسیر کرده ایم ، بسیار تفاوت است میان تفسیر لفظ و تعریف معنی . در منطق ثابت شده است که تعریف واقعی دو نوع است : " حد " و " رسم " . تعریف " حدی " عبارت است از تحلیل و تجزیه ماهیت شی ء . اینگونه تعریف در جایی میسر است که ماهیت شی ء مرکب باشد از دو جزء ، و هم در منطق ثابت شده که ترکیبات ماهوی ، بر خلاف ترکیبات خارجی ، همواره دو جزء است که یکی اعم از مفهوم مورد تعریف است و " جنس " نامیده می شود و یکی دیگر مساوی با آن است که " فصل " نام دارد . علی هذا اگر مفهومی بسیط باشد قابل تعریف " حد " ی نیست و اگر مفهومی به نحوی باشد که اعم از او قابل تصور نیست باز هم قابل تعریف " حد " ی نیست . از همین جا معلوم می شود که چرا مفهوم وجود و موجود را نمی شود تعریف کرد ، این مفاهیم بسیطند و بعلاوه مفهومی اعم از مفهوم وجود و موجود نمی توان پیدا کرد که جنس این مفهوم باشد . و اما اینکه مفهوم وجود قابل تعریف " رسم " ی نیست ، بدان جهت است که تعریف رسمی یا تعریف به رسم ، آن است که شی ء به آثار و لوازم شناخته شده اش شناسانده شود . ممکن است ماهیت چیزی را نشناسیم ولی آثار و لوازمش را بشناسیم . مثلا ماهیت برق را نمی شناسیم ولی لوازم آنرا که روشنایی و حرارت و حرکت است می شناسیم . درباره وجود ، گذشته از اینکه چیزی که از خود وجود روشن تر باشد وجود ندارد که بعنوان یکی از آثار وجود ، معرف وجود واقع شود ، اساسا فرض وجود معرف مستلزم اینست که قبلا با مفهوم وجود آشنایی داشته باشیم ، زیرا وقتی که تعریف می کنیم ، معرف را موضوع ، و معرف را محمول قرار می دهیم و حکم می کنیم که : " آن این است " اگر با مفهوم وجود آشنا نباشیم مفهوم " است " را که به اصطلاح و " وجود رابط " ( 2 ) است درک نمی کنیم .

پس قبلا باید با مفهوم وجود آشنا باشیم تا بتوانیم وجود را تعریف کنیم . و بنابراین تعریف واقعی وجود " دور " است ( 3 ) .



پاورقی :

1 - فلاسفه ثابت کرده اند که موضوع هر علمی ممکن است نیازمند به تعریف و نیازمند به اثبات ( اثبات واقعیت داشتن ) باشد جز موضوع فلسفه اولی ، یعنی " موجود " ، که هم بی نیاز از تعریف است و هم بی نیاز از اثبات . بعلاوه اثبات کرده اند که نه تنها بی نیاز از تعریف و اثبات است ، بلکه امکان تعریف و اثبات هم ندارد . یعنی فرضا بخواهیم وجود را تعریف کنیم یا بخواهیم با برهان اثبات کنیم امکان پذیر نیست . بیان اینکه قابل تعریف نیست ، همان است که در متن کتاب آمده است و بعدا توضیح خواهیم داد ، و اما بیان اینکه با برهان قابل اثبات نیست از کتب مبسوط فلسفی باید جست .

 2 - بعدا در فریده دوم معنی " وجود رابط " روشن خواهد شد .

3 - این بیان که در بالا برای عدم امکان تعریف حدی و تعریف رسمی شد ، شاید بهترین بیان این مطلب باشد و مقصود بوعلی در نجات که گفته است : " وجود مبدأ اول همه شرحها و تعریفها است " همین است که ما توضیح دادیم . حاجی سبزواری در شرح بیت بالا می گوید : " از آن جهت وجود ، حد ندارد که بسیط است و از آن جهت رسم ندارد که رسم بوسیله " عرضی " باید باشد و عرضی از کلیات پنجگانه است و همه کلیات از سنخ ماهیت می باشند و وجود و عوارض وجود از سنخ ماهیت نمی باشند " . این بیان در مورد " رسم " صحیح نیست . زیرا اولا هیچ ضرورتی نیست ، " عرضی " که یکی از کلیات پنجگانه است از سنخ ماهیت باشد تا گفته شود وجود و عوارض وجود از سنخ ماهیت نیستند ، و ثانیا اینکه می گوید عوارض وجود از سنخ ماهیت نیستند درباره عوارض مساوی وجود از قبیل وحدت ، وجوب ، و غیره صادق است ، درباره مطلق عوارض وجود صادق نیست ، زیرا خود ماهیات از عوارض وجودند و به همین دلیل مبحث ماهیت در فلسفه اولی ذکر می شود . ضمنا این مطلب نیز خوب است تذکر داده شود که اصطلاح " شرح الاسم "