مسارعین

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ

۴۲ مطلب با موضوع «معرفت نامه» ثبت شده است

(12)تفاوت سفیانی و دجال - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

استاد: ما تابع نصوص و روایات هستیم و بر همین اساس، حتمیت دجال را نپذیرفتیم هرچند قائل به حتمیت سفیانی شدیم، لذا این گونه انطباق صحیح نمی باشد، البته خود مرحوم صدر هم از این نظر[یکی بودن دجال و سفیانی] بر می‌گردد و آنرا به عنوان یک احتمال مطرح می‌کند. [ إلا أن هذا لا یکاد یصح…] و جهت آن را فروق واضحه بین دجال و سفیانی در روایات می‌داند که یکی بودن دجال و سفیانی را منتفی می‌کند.ایشان هفت تفاوت را بین این دو جریان ذکر می‌کند که عبارتند از:

تفاوت های سفیانی و دجال:

«یکون الفرق بینهما أوضح و أصرح و التعدد أبین:

اولاً: ان الدجال یفترض فیه طول العمر، دون السفیانی

[راجع به دجال طولانی بودن عمر او فرض شده است بر خلاف سفیانی، حتی اهل سنت قائلند که دجال از زمان پیامبر اکرم (ص) تا کنون زنده است و ما در مقام احتجاج با اهل سنت که منکر طولانی بودن عمر امام زمان4 می‌باشند، (از این اعتقاد آن‌ها) بااهل سنت محاجه می‌کنیم]

ثانیاً: ان الدجال یدعی بابن صائد و السفیانی یدعی بعثمان بن عنبسه.

[دجال و سفیانی هر کدام اسمی جداگانه برای آن‌ها گفته اند]

ثالثاً: ان السفیانی من أولاد أبی سفیان دون الدجال

[سفیانی از نوادگان ابوسفیان است در حالی که دجال چنین نمی باشد]

رابعاً: ان الدجال یدعی الربوبیة، دون السفیانی

[دجال ادعای ربوبت می‌کند ولی

موافقین ۰ مخالفین ۰

(11)سفیانی از اختصاصات شیعه و یا فریقین؟ - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

مطلب دوم: روایات سفیانی از اختصاصات شیعه و یا فریقین؟

آیا سفیانی و علامیت او ازاختصاصات شیعه است، صراحت فرمایش بعضی از معاصرین همین است که اصلا روایات سفیانی از اختصاصات شیعه است و در کتب دست اول اهل سنت نیامده است و من واقعا از این بزرگوار در شگفتم.

بیان مرحوم صدر در اختصاص روایات سفیانی به منابع شیعی:

«و قد اختصت به المصادر الامامیة، و لیس له فی المصادرالاولی للعامة‌ای اثر…و لعل فیه تعویضاً عن فکرة الدجال الذی اختص به العامة أو کادوا، لمبررات معینة ستأتی الاشارة الیها و الاخبار عنه فی المصادر الامامیة» [4]

سفیانی از اختصاصات منابع شیعی است و در منابع اولیه اهل سنت نیامده است [ایشان، نیامدن روایات سفیانی در کتب عامه را مسلم گرفته و سپس در صدد توجیه این که چرا در کتب اهل سنت از سفیانی بحث نشده، بر می‌آیند و می‌فرمایند] شاید به خاطر این که از دجال مفصل بحث کرده‌اند، لذا دجال جایگزین سفیانی شده است.

حرف اول و دوم ایشان به نظر ما صحیح نیست، کتب دست اول اهل سنت از روایات سفیانی خالی نبوده و از اختصاصات شیعه هم نمی باشد، راجع به جریان یمانی امکان دارد که بعضی چنین نظری را داشته باشند و آن را از اختصاصات شیعه بدانند، ولی روایات سفیانی از مشترکات است و در کتب دست اول اهل سنت آمده است و اما این که فرمودند: جریان دجال از اختصاصات اهل سنت است، این هم درست نیست بلکه در کتب شیعه هم آمده است هرچند به گستردگی روایات اهل سنت نیامده است. پس روایات سفیانی

موافقین ۰ مخالفین ۰

(10)حتمیت سفیانی - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

مطلب اول:علامیت وحتمیت سفیانی:

ظاهرا در علامیت و حتمیت سفیانی بحثی نیست، روایات متعددی داریم که ظهور سفیانی را از علائم حتمی ظهور امام می‌داند که فعلا به یک روایت با قطع نظر از سند آن، که در کتاب الغیبة نعمانی آمده، اشاره می‌کنم:

روایت الغیبة نعمانی درحتمیت سفیانی:

«أخْبَرَنَامُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنِ الْفَزَارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَسَارٍ عَنِ الْخَلِیلِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْبَطَائِنِیِّ قَالَ رَافَقْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع مِنْ مَکَّةَ إِلَى الْمَدِینَةِ فَقَالَ یَوْماً لِی لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خَرَجُوا عَلَى بَنِی الْعَبَّاسِ لَسُقِیَتِ الْأَرْضُ دِمَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ السُّفْیَانِیُّ قُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی أَمْرُهُ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ مِنَ الْمَحْتُومِ ثُمَّ أَطْرَقَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ مُلْکُ بَنِی الْعَبَّاسِ مَکْرٌ وَ خَدْعٌ یَذْهَبُ حَتَّى لَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ یَتَجَدَّدُ حَتَّى یُقَالَ مَا مَرَّ بِهِ شَیْ‏ء» [1]

از بطائنى نقل مى‏کند که گفت: با حضرت امام موسى کاظم از مکه تا مدینه همسفر بودم. روزى آن حضرت بمن فرمود: اگر اهل آسمان و زمین‏علیه بنى عباس قیام کنند. بطورى که زمین از خون آنها سیراب شود، مادام که سفیانى خروج نکرده بى‏اثر است. عرضکردم: آقا، آمدن سفیانى حتمى است؟

فرمود: آرى حتمى است. آنگاه سر مبارک را پائین انداخت؛ و بعد سر برداشت و فرمود: دولت بنى عباس بر پایه حیله و نیرنگ قرار گرفته، این دولت طورى از میان خواهد رفت که اثرى از آن باقى نماند. آنگاه دوباره حکومت آنها تجدید مى‏شود بطورى که گوئى آسیبى بآن نرسیده است. [این بحثی است که حکومت عباسیان در آخرالزمان دوباره پا می‌گیرد و یا اشاره به همان فراز نشیبی است که از 132 تا 652 داشته پس بازگشت حکومت عباسیان در زمان ظهورامام اشاره به فراز و نشیب همان دوران است، ظاهرش این است که

موافقین ۰ مخالفین ۰

(9)ریشه و نسب بنی امیه - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

بیان مرحوم کاشف الغطاء در مورد نسب امیه:

«مرحوم کاشف الغطاء در پاسخ سوالی در این مورد می‌فرماید: پدر امیه و هاشم یکی نبوده زیرا امیه فرزند صلبی عبدشمس نبوده بلکه بچه‌ای بوده که عبدشمس اورا به فرزند خواندگی قبول کرده است، وسپس برای تایید حرف خودش به کلام امیرالمومنین استناد می‌کند.»[6]

مرحوم طباطبائی تعلیقه‌ای بر فرمایش ایشان دارد

از جمله اسرار اهل بیت که نزد علما به ودیعه گذاشته شده این است که بنی امیه از قریش نبودند و در تاویل آیه الم غلبت از اهل بیت وارد شده که منظور از روم بنی امیه هستند و از مولا هم نقل شده که این آیه در مورد ما و معاویه است و سپس سخنی از صاحب کتاب استغاثه می‌آورد.

قبل از این دو بزرگوار مرحوم شیخ[7] عباس قمی به نقل از کامل بهائی، همین مطلب را نقل می‌کند که امیه غلام رومی و از آنِ عبد شمس بود و چون او را زیرک یافت لذا اورا آزاد کرد و سپس به فرزندی خود قبول کرد، به همین جهت گفته اند امیه فرزند عبد شمس و این رسم در بین عرب جاهلیت مرسوم بود

حدیقة الشیعه مقدس اردبیلی در مورد نسب امیه:

«مشهور است که امیه غلام رومی از آن عبد شمس بود و او رومی بود و چون زیرک و فهیم بود عبد شمس اورا آزاد کرد و به فرزندی پذیرفت.» [مرحوم مجلسی هم در ج 33 ص 106 و ج31 بحارالانوار به قضیه نسب بنی امیه اشاره کرده است]

بنابراین

موافقین ۰ مخالفین ۰

هر که تواضع کند خدا او را بالا می برد

«وضعتُ الرشفعَةَ والدّرَجةَ فی التواضع»

ما رفعت و بزرگی را در تواضع قرار دادیم، ولی مردم در کبر طلب میکنند. تکبر می کند که در میان مردم بالا برود.


امام (علیه السلام) فرمود:«مَن تواضَعَ فقد رَفَعَهُ الله و مَن تکبّرَ فقد وَضَعَهُ الله»
" هر که تواضع کند خدا او را بالا می برد و و هر که تکبر کند خدا او را به زمین می زند"

یکی قطره باران ز ابری چکید           ***      خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جای که دریاست من کیستم      ***      گر او هست حقا که من نیستم

چو خود را به چشم حقارت بدید       ***      صدف در کنارش به جان پرورید

سپهرش به جایی رسانید کار          ***      که شد نامور لؤلؤ شاهوار

بلندی از آن یافت کو پست شد        ***      در نیستی کوفت تا هست شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اجابت به میزان نیت است

«فلا یقنطنک ابطاو اجابته فان العطیه علی قدر النیه»

 

« پس کندی در اجابت، تو را نومید نسازد، زیرا که اجابت به میزان نیت است »


در اینجا اولا از قنوط و نومیدی نهی می کنند و منشاء پیدایش نومیدی را هم بطور ضمنی آورده اند و آن عدم اجابت دعاست که بصورت محسوس میبینیم تاخیر در اجابت دعاها در بسیاری از مواقع حالت زدگی و یاس و نومیدی را بدنبال دارد و امام بزرگوار از پیدایش چنین حالتی نهی می کنند و بعد از آن بذکر مطلب بسیار مهم و قابل توجهی می پردازند و آن، عوامل تاخیر در اجابت یا عدم اجابت است و اولین مطلبی را که در این رابطه آورده اند این است که عطا و بخشش الهی به میزان نیت است. و بنابراین، نیت خیر و تصمیم صحیح و انسانی، موجب تسریع در اجابت است و نیات سوء و اراده های باطل و انگیزه های نادرست، موجب تاخیر اجابت و یا عدم اجابت خواهد گردید. گاهی حوائج و مقاصد انسان، ناشی از یک نیت سوء و باطل است مانند کسی که از خدا خانه می خواهد زیرا دیده که رفیقش و یا برادر و دینی او خانه ای وسیع و زیبا دارد و این موضوع او را به تنگ آورده و می خواهد به هر وسیله ای است یک خانه ی آنچنانی را فراهم بیاورد. و یا گاهی از اوقات حاجت او در طریق یک امر شیطانی است مانند کسی که از خدا خانه می خواهد ولی درون او را که بررسی کنیم به این مطالب میرسیم که او خانه را برای تفاخر و برتری جوئی می خواهد و نظرش این است که در مقام مفاخره و فخر فروشی از رفیقش عقب نماند و نسبت به دیگران کمی و کاستی نداشته باشد.

بسیاری از دعاها فاقد اوصاف لازم است و منشا و مبدا ان یا غایت و منتهای ان یک جریان شیطانی است و از اینرو به هدف اجابت نمیرسد و ما فقط خود موضوع مورد حاجت را میبینیم که امری مباح یا مستحب و مطلوب است و از اینکه آن را از خداوند خواسته ایم و اجابت نشده سخت نگران و ناراحت میشویم و دیگر به مفاسدی که در آغاز این موضوع قرار گرفته اند و یا در رشته ی معلولات آن است و بر آن مترتب خواهد شد غفلت داریم. و ممکن است مقصود از کلام شریف امام علیه السلام این باشد که عطایای الهی وابستگی مستقیم به نیات انسان دارد هر اندازه انسان دارای خلوص نیت و پاکی ضمیر « العطیه بقدر النیه » باشد دعاهای او را به اجابت نزدیکتر است و هر اندازه که دارای نیات شر و فاسد باشد از اجابت دورتر و فاصلهی او زیادتر میباشد.

غرض آنکه ملا نیات انسانی در مطلق امور، نه در رابطه با شخص موضوع مورد حاجت، در اجابت دعاهای وی اثر مستقیم دارد و بصورت کلی باید نیات انسان اصلاح گردد و دعا کننده انسانی خوش نیت و دارای سلامت فکر باشد و به نفع جامعه و برادران و خواهران مسلمان خود بیندیشد تا هنگامی که دعا میکند مورد عنایت خداوند قرار گرفته و دعاهای او به اجابت برسد.


مرحوم سید بن طاووس می فرماید: از جملهی صفات دعا کننده این است که هنگام دعا، قلب او پاکیزه و نیتش صادق باشد و این بخاطر روایتی است از حضرت صادق علیه السلام که فرمودند: مردی در بنی اسرائیل مدت سه سال خدا را میخواند که فرزندی به او عطا کند و چون دید که خداوند او را اجابت نمیکند گفت: پروردگارا آیا من از تو دورم پس صدای مرا نمیشنوی یا نزدیکم به تو ولی اجابتم نمیکنی؟ بعد شخصی به خواب او آمد و گفت : «انک تدعو الله منذ ثلث سنین بلسان بذی و قلب عدت غیر نقی و نیه غیر صادقه عن ذلک ولیتق الله قلبک و لیحسن نیتک »
تو از سه سال پیش خدا را میخوانی با زبانی زشت گو و قلبی سرکش و ناپاک و با نیتی غیر صادقانه. اکنون از این حالت بر کنده شو و باید قلب تو تقوای خدا داشته و نیت تو در جهت خیر باشد. آن مرد بر این کارها مواظبت نمود و سپس دعا کرد و خداوند پسری به او داد.( 1) و احتمال میرود که مقصود این باشد که انسان در مقام درخواست چیزی از خدا با تمام وجود و با احساس نیازمندی، آن را از خدای تعالی طلب کند و تنها با زبان از خدا طلب حاجت، نکند و بلاشک دعائی که انسان از عمق جان کرده و با تمام وجود چیزی را از خداوند بخواهد، غیر از دعائی است که تنها با زبان باشد و دل و جان او همراهی نداشته و موضوع مورد درخواست را از خدا نخواهند.

( 1) فلاح السائل ص 37 و بحار الانوار ج 90 ص 377

موافقین ۰ مخالفین ۰

دامِ عجوزه ی هزار داماد

«صبروا ایاما قصیره اعقبتهم راحه طویله، تجاره یسرها لهم ربهم، ارادتهم الدنیا فلم یریدوها، و اسرتهم ففدوا انفسهم منها.»

چند روزی بردباری کنند و در بروی حرام بندند، ولی راحت و لذت طولانی را به دست آوردند. چه تجارت سودآوری خداوند بر ایشان فراهم آورده است. دنیا به سراغشان رود و با چهره زیبای خود، آنان را به گناه دعوت کند، ولی پارسایان فریب نخورده و به ناز و کرشمه ی آن عجوزه ی هزار داماد، توجه نکنند. دنیا خواسته تا آنان را اسیر کند ولی تقوی پیشگان خود را از دام و چنگال آن آزاد سازند.


نهج البلاغه خطبه متقین

موافقین ۰ مخالفین ۰

باب 186 - معنی گنج زیر دیوار که از آن دو پسرک یتیم بود

-1 عمرو بن جمیع مرفوعا از امیر المؤمنین روایت نمود؛

در باره گنجی که خدای عزّ و جلّ میفرماید: وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما و در زیر آن گنجی برای آنان بود- کهف: 82 )

فرمود: آن گنج ورقی بود از طلا، که در آن نوشته شده بود: به نام خداوند (بخشنده مهربان) نیست معبود بر حقّی جز اللَّه، محمّد صلی اللَّه علیه و آله پیامبر خداست، در شگفتم از کسی که میداند مرگ حق است چگونه شادمان میگردد؟! عجب دارم از آن کس که ایمان به تقدیر دارد چگونه اندوهگین میشود؟ و در شگفتم از فردی که به یاد آتش جهنّم است چگونه میخندد؟! عجب دارم از شخصی که دنیا و دگرگونیهای آن را نسبت به أهلش دیده و شاهد بوده است که چگونه آنان را از حالی به حال دیگر میکشاند، امّا به آن اعتماد میکند؟!



معانی الأخبار / ترجمه محمدی، ج 2، ص: 16

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

(8)ریشه و نسب بنی امیه - درس خارج مهدویت ـ‌ آیت الله طبسی

ریشه و نسب امیه

بر فرض این که این جریان واقعیت داشته باشد و عبدشمس برادر هاشم باشد آیا ربطی به بنی امیه دارد؟ آیا بنی امیه قریشی هستند و امیه فرزند عبدشمس است؟ ظاهر مطلب بلکه واقع مطلب این است که هیچ ارتباطی بین عبدشمس و امیه نیست، امیه برده عبدشمس است و فرزند اونیست، این‌ها اساسا رومی بوده و عرب و قرشی نیستند، این مطلب در کتاب های استغاثه (متوفی 352)، الزام النواصب ابن صلاح بحرانی (قرن9) و مرحوم طبری شیعی در کامل بهائی و مرحوم اردبیلی در حدیقة الشیعه و مرحوم مجلسی در دوجای بحارالانوار و مرحوم کاشف الغطاء در جنة المأوی وشیخ عباس قمی در سفینةالبحار و قاضی شهید طباطبائی[که در تبریز به دست منافقین به شهادت رسید] آمده است. پس این مطلب از قرن 3 و 4 تا عصر حاضر قائل داشته که: امویین اصلا عرب نیستند و امیه هم فرزند عبد شمس نمی باشد بلکه برده عبدشمس است که از روم آمده است. اگربه نصی برخورد می‌کنیم که سفیانی نصرانی و در گردنش علامت صلیب وازروم است، چیز عجیبی نیست، زیرا «الشیء یرجع الی اصله»، و یا وقتی برخورد می‌کنیم به روایتی از امیرالمومنین که در مورد سفیانی می‌فرماید: «یخرج ابن آکلة الأکباد من الوادی الیابس، وهو رجل ربعة، وحش الوجه، ضخم الهامة…» چیز تازه‌ای نیست، شما در شرح حال خود ابوسفیان نگاه کنید «کان ربعة دحداحه» اری نسخه با اصل برابر است، سفیانی فرزند همین ابوسفیان است که پدر معاویه و یزید و عتبه است، سفیانی از فرزندان یزید (برادر معاویه) است، ما به حرف های خود آقایان استناد می‌کنیم که سفیانی چه کسی است و اعتقادات و ریشه او چه می‌باشد؟ پس محور دوم راجع به نسب امویین است. مولا امیرالمومنین7 نامه ای[نامه17 نهج البلاغه] برای معاویه می‌نویسد نامه رابه دقت مطالعه کنید.[1]

و حضرت ابوطالب نیز طی اشعاری می‌فرمایند:

قدیماً ابوهم کان عبداً لجدنا          امیة شهلا جاش بها البحر.

موافقین ۰ مخالفین ۰

مناظره امام رضا علیه السلام با علمای همه ادیان

شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه صدوق در کتاب توحید و عیون اخبار الرضا، و شیخ ابو منصور احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی در کتاب احتجاج، و شیخ الاسلام محمد باقر بن محمد تقی مجلسی در کتاب احتجاج بحارالانوار با چهار واسطه روایت کنند، از حسن بن محمد نوفلی هاشمی که گوید: هنگامی که حضرت رضا علیهالسلام نزد مأمون عباسی رسید وی فضل بن سهل را دستور داد که اصحاب مقالات، و ارباب ملل مختلفه را احضار نماید، فضل (ذو الریاستین) پیشوایان فرق مختلف مانند جاثلیق نصرانی، راس الجالوت یهودی، روسای صائبان (ستاره پرستان) هربذ مجوسی بزرگ پیروان زردشت، نسطاس رومی، متکلمان اسلامی را فراهم آورد و اجتماع ایشان را به مأمون آگهی داد. مأمون ایشان را اجازه ورود داد، و آنان را در کنار خویش نشاند، و مقدم آنها را گرامی شمرد گفت: شما را برای کار بزرگ خوبی گرد آوردهام، میخواهم با پسر عموی من که از مدینه آمده است مناظره کنید، فردا صبح نزد من آئید، و هیچ یک از شما تخلف ننماید، گفتند: اطاعت و فرمانبرداری میشود، فردا صبح  اول وقت حاضر میگردیم، انشاءالله. حسن بن محمد نوفلی گوید: خدمت حضرت رضا بودم که یاسر مهماندار حضرت وارد شده گفت: آقا، مأمون سلام رسانیده میگوید برادرت قربانت شود، اصحاب مقالات و اهل ادیان، و متکلمان از هر فرقهای حاضر شدهاند، چه رأی میدهید برای فردا صبح اگر مایل باشید گفتگو کنید و چنان چه نخواهید تکلم کنید به خود زحمت ندهید، و اگر خواسته باشید خدمت شما بیائیم بر ما آسان است. حضرت فرمود: مأمون را سلام برسان و بگو آنچه را  خواسته اید، دانستم، من فرداصبح انشاء الله تعالی نزد شما میآیم. نوفلی گوید، چون یاسر مهماندار رفت حضرت به من توجه نموده فرمود نوفلی، تو عراقی هستی و قلب عراقی صاف است، در فراهم آوردن پسر عموی تو اهل شرک و اصحاب مقالات را بر من چه به نظرت میرسد؟ نوفلی گوید: گفتم قربانت گردم خلیفه میخواهد شما را آزمایش کند و مقدار علمی شما را بشناسد، ولی بر پایه و اساسی سست و نا استوار عمارت ساخته، و همانا به خدا قسم بد بنائی گذارده است. حضرت فرمود: مگر در این باره چه بنائی نهاده است؟ نوفلی گفت:

موافقین ۰ مخالفین ۰